زيد بن عدى از اصحاب على عليه السلام در بين كشتگان مى گشت ، تا ببيند چه كسانى كشته شدند، اتفاقا حابس بن سعد را كه دايى او بود يافت ، پرسيد چه كسى خال مرا كشته است ، مردى از اصحاب على عليه السلام گفت : من او را كشتم ، پرسيد چرا او را كشتى ، گفت : چون از لشكريان معاويه بود: زيد بن عدى شمشير بر فرق او كوفت و او را كشت ، سپس به سوى معاويه فرار كرد، معاويه خوشحال شد و على عليه السلام از قتل يكى اصحابش و فرار زيد بن عدى غميگين و ناراحت شد.عدى بن حاتم پدر زيد هم از اين ماجرا پريشان و غمگين شد.زيد بن عدى بن حاتم شعرى انشاء و در آن پشيمانى خود را از كارش اعلام كرد.عدى بن حاتم به خدمت اميرالمؤ منين على عليه السلام رسيد و گفت :من از اين كه پسرم زيد حادثه آفريد نگران هستم و اگر بر او دست يابم به جرم قتل قصاص مى كنم و اگر