عكس العمل ياران على عليه السلام - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيشتر باشد، شما مى دانيد كه در جنگ چند هزار نفر كشته شدند در جنگ متقى و محق و مبطل و با هم كشته مى شوند، ما در اين قضايا تدبير و تفكر كرديم و به نتيجه رسيديم ، على بن ابى طالب عليه السلام و معاويه را زا خلافت خلع و بر كنار كنيم و عبدالله بن عمر بن خطاب را كه مردى ملايم و طلب است به خلافت منصوب كنيم .

اى مردم ! من على بن ابى طالب عليه السلام را از خلافت كنار مى گذارم همان گونه كه اين انگشتر را زا انگشت بيرون مى كنم و انگشتر از انگشت بيرون كرد.

بى درنگ عمروعاص برخاست و گفت : اى مردم ! ابوموسى كه يار رسول خدا صلى الله عليه و آله همنشين ابوبكر و عامل عمر بن خطاب و حكم اهل عراق و نماينده على بن ابى طالب عليه السلام است ، در اين لحظه على بن باى طالب عليه السلام را از خلافت خلع و از زعامت خلق كنار گذاشت .

اما من معاويه را به خلافت نصب مى كنم چنان كه انگشتر در انگشت خويش مى كنم ، بلافاصله بر جاى خود نشست . ^(101) ابوموسى به خشم و آمد گفت : به خدا سوگند قرار ما چنين نبود؛ اى عمروعاص ! خداى تعالى عذاب تو را زياد گرداند، لعنت خدا بر تو باد. اى مكار! اى فاسق جبار و اى بد سگال حيله گر مثل تو همچون مثل سگ باشد كه خداى تعالى فرمود:

كمثل الكلب ان تحمل عيله يلهث او تتركه يلهث . ^(102) عمرو گفت : بله ، مثل تو چون آن حمار باشد كه در قرآن اشاره شد.

كمثل الحمار يحمل اسفارا. ^(103)

عكس العمل ياران على عليه السلام

اهل عراق فرياد آمدند و گفتند:

به خدا سوگند اين حيله و خدعه است ، هرگز به آن راضى نمى شويم . مردم به اهل شام دشنام و ناسزا مى گفتند و در مقابل دشنام و ناسزا مى شنيدند. سعيد بن قيس همدانى برخاست و گفت : اگر كلام اميرالمؤ منين على عليه السلام را گوش مى كرديد و بر صراط هدايت مى مانديد امروز اين ذلت را لمس نمى كرديم هر چند بر ما لازم نيست گمراهى و ضلالت عمروعاص ‍ و ابوموسى را بپذيريم كه هرگز راى آن دو را نمى پذيريم و ما امروز بر همان عقيده ديروزيم .

سپس اصحاب على بن ابى طالب عليه السلام كلام سعيد بن قيس را تاييد كردند؛ اما اشعث بن قيس از شرم ساكت و خاموش بود.

كردوس بن هانى گفت : اى اشعث ! تو نخستين كسى بودى كه سد راه اميرالمؤ منين على عليه السلام شدى و در سنت مصطفى صلى الله عليه و آله و شريعت محمد صلى الله عليه و آله خلل وارد كردى ، اشعث از سخنان او دلتنگ و ناراحت شد.

خبر حكم حكمين به اميرالمؤ منين على عليه السلام رسيد با ابراز تاءسف فرمود:

از اول مى دانستم كه ابوموسى اهل اين كار نيست و تلاش كردم تا غير ابوموسى اشعرى را براى حكميت انتخاب كنم ، اما شما لجاجت كرده ، و گفتيد، ابوموسى از همه لايق تر است . چون چاره ديگرى نداشتم ، شما را به خود واگذار كردم تا امروز ديديد كه ابوموسى صلاحيت براى مقابله با عمروعاص را نداشت . اكنون بايد صبر كنيد و هيچ بهانه و دليلى براى جنگ مجدد با معاويه را نداريد. بايد مدت يك سال را بر طبق قرارداد تحمل كنيد، تا مدت منقضى شود.

همگان به خانه هاى خويش باز گرديد و منتظر فرمان و قضاى الهى باشيد.

اهل عراق به عراق و اهل شام به شام مراجعت كردند.

ابوموسى اشعرى از خجالت و شرم از اميرالمؤ منين على عليه السلام و ترس ‍ از اصحاب آن حضرت و شماتت مردم به كوفه باز نگشت ، بلكه راه مكه را در پيش گرفت و در آنجا ساكن شد.

سؤ ال از قضا و قدر

در بين راه مردى از اهل كوفه پرسيد: ^(104) يا اميرالمؤ منين !آيا آمد ما به شام و جنگيدن با اهل شام و معاويه به قضا و قدر الهى بود يا نه ؟

/ 136