عايشه به همراهى طرفداران خود، شتابان به سوى بصره در حركت بود، در وقت سحر به آب حواءب رسيد كه سگان آن حوالى با ديدن او و همراهانش به جنب به جوش در آمدند و به پارس كردن پرداختند.مردى از لشكر عايشه پرسيد: نام اين آبگاه چيست ؟ گفتند: اين آبگاه حواءب است .عايشه با شنيدن حواءب لرزه بر اندامش افتاد، بلافاصله به اطرافيان گفت نه مرا برگردانيد، من شما را همراهى نمى كنم و هرگز به بصره نخواهم آمد.طلحه و زبير به سرعت خود را به او رساندند و گفتند: اى عايشه ! چرا سخنان پريشان مى گويى . مگر چه شده است ؟ عايشه گفت : از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:از همسرانم كسى را مى بينم كه سگ هاى حواءب بر او حمله مى برند. عايشه ! سعى كن تو آن زن نباشى . اينك گمان مى كنم كه آن از فرمان مصطفى صلى الله عليه و آله مردد كرده ام .صبح روز بعد، عبدالله زبير پنجاه تن را به حضور عايشه آورد تا گواهى دهند كه اين مكان حواءب نيست پس آنان به دروغ شهادت دادند. بدين حيله عايشه را آرام كرده به سرعت از آن سرزمين دور كردند، تا اينكه همگى به نزديكى بصره رسيدند.
در آستانه جنگ جمل
عثمان بن حنيف انصارى از دوستان و ياران اميرالمؤ منين على عليه السلام و والى بصره بود،براى مقابله با مخالفان اميرالمؤ منين على عليه السلام بيرون آمد اما بعد گمان كرد شايد اميرالمؤ منين على عليه السلام به جنگ آنان تعجيل نكند، پس با وساطت طايفه اى با آنان صلح كرد تا اميرالمؤ منين على عليه السلام از راه برسد و تكليف را روشن كند، به شرط آنكه عثمان بن حنيف همچنان از طرف على عليه السلام امير بصره باشد.طلحه و زير و عايشه در محلى به نام خريبه فرود آمدند، آنان در كار خويش ، تدبير مى كردند و آنجا كسى را به دنبال احنف بن قيس فرستادند، وقتى احنف حاضر شد به او گفتند:عثمان بن عفان را مظلومانه كشتند و ما براى خونخوهاى او بدين جا آمده ايم ، مى خواهيم تو با ما باشى ما را مدد كنى و نصرت دهى . (17)احنف رو به عايشه كرد و گفت :اى عايشه ! آن روز كه عثمان را محاصره كرده و عزم كشتن او را داشتند از تو پرسيدم اگر عثمان را بكشند با كدام كس بيعت كنم ، در جواب گفتى با على بن ابى طالب عليه السلام بيعت كن ، آيا اين گونه نبود؟ عايشه گفت : اى احنف ! آن روز چنين گفتم ؛ اما امروز چيزهاى ديگرى آشكار شده كه ما به آن از تو آگاه تر و عالم تر هستيم .احنف گفت : اين حرفها را باور نمى كنم ، اما به خدا سوگند هرگز با على عليه السلام كه پسر عم و داماد رسول خدا صلى الله عليه و آله است جنگ نخواهم كرد، به خصوص اينكه مهاجر، انصار، اكابر صحابه و اشراف و قبايل عرب با او بيعت كرده اند.آن گاه احنف برخاست و به سرعت به سوى قوم خود بنى تميم رفت .بلافاصله چهار هزار مرد جنگى (18)گرد او جمع شدند، آنان از جا حركت كرده در دو فرسخى بصره اردو زدند و