پس از پذيرش حكميت ، قاريان قرآن از عراق و لشكر شام در حالى كه مصاحف در دست داشتند بين دو لشكر آمدند، با هم توافق كردند تا سنت هاى حسنه قرآن را احيا كنند و آنچه را قرآن مردود و مطرود كرده كنار بگذارند و قرار گذاشتند دو نفر حكم انتخاب كنند و به مدت يك سال مهلت دهند تا در خير و شر صلاح و فساد تفكر و تدبر كنند و آنچه را تصميم بگيرند، بدون كم و زياد معاويه و على بن ابى طالب عليه السلام آن را بپذيرند.اهالى شام بلافاصله گفتند، ما از جانب خود عمروعاص را انتخاب مى كنيم .اما در لشكر على بن ابى طالب عليه السلام براى انتخاب حكم قيل و قال بسيار شد، اشعث بن قيس و كسانى كه بعدها خوارج شدند گفتند: ما ابوموسى اشعرى را انتخاب مى كنيم ، چون او اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و مصاحب ابوبكر و عامل عمر بن خطاب بود.اميرالمومنين عليه السلام فرمود: من ابوموسى را براى اين كار لايق نمى دانم و تصدى اين امر را به او نمى سپارم .اشعث بن قيس ، زيد بن حصين ، عبدالله بن كوا و عده اى از طرفداران آنها گفتند: ابوموسى شايسته اين كار است ، چون او ما را از واقعه و جنگ كه در آن افتاديم برحذر مى داشت .اميرالمؤ منين على عليه السلام گفت : من به حكميت او راضى نيستم ، چون او از من گريزان شده و مردم را از من برحذر مى داشت ، در متابعت و بيعت با من رغبت نداشت .من به او اعتماد ندارم . عبدالله بن عباس را براى نمايندگى خويش انتخاب مى كنم ، كه مردى زيرك و وفادار به من است .آن جماعت گفتند: هرگز به انتخاب عبدالله بن عباس براى حكميت رضايت نمى دهيم ، چون راءى تو و بن عباس در اين كار يكى است ، ابن عباس از توست و تو از او، بايد ديگرى براى اين كار انتخاب كنى .اميرالمومنين فرمود: اگر عبدالله بن عباس را نمى پسنديد، مالك اشتر را براى حكميت قرار مى دهم .اشعث گفت : آتش فتنه و جنگ را اشتر به پا كرده است ، حكم مالك اشتر اين است كه ما شمشير بزنيم تا مراد تو و او حاصل شود.اشتر گفت : اى اشعث ! اين سخنان را از آن جهت مى گويى كه اميرالمومنين عليه السلام تو را از رياست عزل كرده ، چون تو اهليت آن كار را نداشتى .اشعث گفت : نه والله ، نه از رياست خوشحال بودم و نه از عزل رياست دلتنگ شدم .اميرالمومنين على عليه السلام فرمود:معاويه ، عمروعاص را بدان جهت انتخاب كرد كه موثق ترين و معتمدترين فرد به راى و انديشه اوست ، عمروعاص قريشى است و فرد بايد در مقابل بايستد، عبدالله بن عباس را انتخاب كنيد كه از قريش است . عمرو هر گرهى را بزند، عبدالله آنرا بگشايد و ره كارى را عمروعاص محكم كند، عبدالله سست گرداند، هر مكر و