ابوايوب انصارى (9) - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مى كنم ؛ اگر اجابت كند هدايت مى يابد و اگر مخالفت كند بر اساس حكم خداوند با او رفتار مى كنم .

مغيره ساكت شد و به منزلش رفت .

ابوايوب انصارى (9)

اميرالمؤ منين على عليه السلام تصميم گرفت به شام عزيمت كند تا از نزديك اهل شام را ملاقات نمايد و نظريات معاويه را نيز بشنود. ابوايوب انصارى خود را به على بن ابى طالب عليه السلام رسانيد و گفت : يا اميرالمؤ منين ! از شما مى خواهم كه هرگز اين شهر را ترك نكنى چون شهر مدينه مركز اسلام و معدن ايمان ، سپر محكم و محل مهاجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله است ، قبر منور و روضه مطهر او در اين جاست . در همين مدينة الرسول اقامت نما، اگر طايفه عرب همچنان كه پيشينيان را حمايت كردند، از تو حمايت كنند به حكومت خويش ادامه بده .

على عليه السلام فرمود: راست مى گويى اى ابوايوب ! اما مردان جنگى و وسايل امكانات جنگ و مال و اموال در عراق است كه در معرض هجوم اهل شام قرار دارند. دوست دارم نزديك سرزمين شام باشم . تو نگران نباش ‍ آنچه خداى تعالى بر ما نوشته باشد مى رسد و امور به دست خداى سبحان است .

اما على عليه السلام با توجه به پيشنهاد ابوايوب ، اقامت در مدينه را پذيرفت ، آن گاه جعدة بن هبيرة بن ابى وهب را طلبيد و او را به حكومت خراسان فرستاد، و عبدالرحمن را به حكومت ماهان روانه فرمود.

همچنين براى هر شهرى كه در اطاعت او بودند حاكمى را فرستاد.

مخالفت عبدالله بن عامر

عبدالله بن عامر والى بصره كه منصوب عثمان بود پس از بيعت مهاجر و انصار با اميرالمؤ منين على عليه السلام به يقين مى دانست كه ولايت بصره از او سلب مى شود. لذا براى مردم خطبه اى خواند و آنان را بر ضد على عليه السلام چنين ترغيب كرد:

اى مردم ! خليفه شما عثمان را مظلومانه كشتند؛ در حالى حق بيعت او بر گردن شماست . بايد به ياريش بشتابيد، نصرت كردن مرده و زنده او يكسان است .

يكى از معارف بصره به نام حارثة بن قدامه (10) از جاى برخاست و با عصبانيت گفت : اى پسر عامر! ما را به تو نفروخته اند و برده تو قرار نداده اند! تو اميرى بودى از طرف عثمان ، و امروز او را در حضور مهار و انصار كشتند و احدى او را نصرت و يارى نكرده ، وارث خون عثمان فرزندان او هستند. خوب مى دانى كه مهاجر و انصار و اكابر و صحابه و اركان دين با اميرالمؤ منين على عليه السلام بيعت كردند و همگان بر امامت و خلافت او متفق هستند. اگر اميرالمؤ منين على عليه السلام تو را امارت اين ديار دهد، با جان و دل اطاعت مى كنيم و اگر حكم عزلت را صادر كند، و امير ديگرى بفرستد از تو اطاعت نمى كنيم . اينك تو چه كاره اى كه مى خواهى لشكر جمع آورى كنى ؟ تا زير فرمان تو بر ضد اميرالمؤ منين على عليه السلام قيام كنند، اين امرى محال و نشدنى است . و خود را به زحمت مينداز.

عبدالله بن عامر سرافكنده از منبر فرود آمد و چون مى دانست كه مردم بصره اميرالمؤ منين على عليه السلام را مخالفت نخواهند كرد. مردى را جانشين خويش قرار داد و شبانه به جانب مدينه حركت كرده ، از بصره گريخت (11)،چون او به مدينه رسيد، طلحه و زبير را ملاقات كرد، و مورد ملامت آن دو قرار گرفت ، كه چرا بصره رها كرده و به مدينه آمده است ؟! آنان گفتند: چرا امئال و امكانات را ضايع كردى ؟! آيا از على عليه السلام ترسيدى ؟ بايد در بصره مى ماندى تا ما و مخالفان ديگر به تو ملحق مى شديم . وليد بن عقبه بن ابى معيط هم او را از آمدن به مدينه ملامت كرد.

آغاز گرفتارى على عليه السلام

با مخالفت بعضى بلاد كار بر اميرالمؤ منين على عليه السلام دشوارتر شد،و برخى شهرها نقض پيمان كردند، دشمنان و حسودان تحمل خلافت و امامت او را نداشتند حتى وقتى حضرت ، عمال خود را به بعضى شهرها مى فرستاد، نمى پذيرفتند و بى نتيجه بر مى گشتند. به جز كوفه ، بصره ، مصر و بعضى از نواحى حجاز كه فرمان او را اطاعت كردند.

اميرالمؤ منين على عليه السلام چون اوضاع را چنين ديد، دانست كه دايره فتنه برافروخته خواهد شد، به ياران خويش گفت :

/ 136