انتقام معاويه از عبدالله بن هاشم (77) - جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جنگ های امام علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت - نسخه متنی

محمد بن علی ابن اعثم؛ مترجم: احمد روحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جماعت انصار بر لشكر شام ، مردانه حمله كرده ، آنان را منهزم و پراكنده كردند تا به حريم معاويه رسيدند، در آن حمله ، افراد زيادى از آن جماعت را كشتند. از جمله ذوالكلاع حميرى در اين ميان به خاك افتاد.

معاويه از هلاكت ذوالكلاع بيشتر از مرگ حوشب مضطرب و پريشان شد.

اصحاب اميرالمومنين عليه السلام به قلب لشكر معاويه كه معارف اهل شام و خود او در آن جا بودند حمله كردند. اسب معاويه لغزيده و او از اسب سقوط كرد، اصحاب اميرالمومنين قصد كردند تا او را اسير كنند، لشكر شام گرد او جمع شدند و مانع از دسترسى ياران اميرالمومنين عليه السلام به معاويه شدند.

با فرا رسيدن شب دو لشكر از هم جدا شدند و آن روز، روز كار زار و نصر و پيروزى لشكر اميرالمؤ منين على عليه السلام بود و از ياران معاويه جمع زيادى از معروفان شجاعان كشته شدند به طورى كه معاويه سراغ هر يك از نامداران شام را مى گرفت مى گفتند، كشته شد، تا از حال حارث بن مؤ مل كه از سران اعيان اهل شام بود، پرسيد، گفتند: كشته شد، پرسيد چه كسى او را كشت .

گفتند: عبدالله بن هاشم . معاويه گفت : مگر عبدالله بن هاشم مجروح و زخمى نبود؟ گفتند: بلى ؟ با همان حال جراحات به ميدان آمد و حارث بن مؤ مل را با نيزه به خاك انداخت تا جان داد.

معاويه گفت : اگر بر عبدالله بن هاشم دسترسى پيدا كنم ، او را سخت تنبيه مى كنم .

انتقام معاويه از عبدالله بن هاشم (77)

معاويه سالها بعد از شهادت اميرالمؤ منين على عليه السلام جوياى عبدالله بن هاشم شد، گفتند او بيمار است و در بصره به مداواى خويش مشغول است ، به عاملش در بصره نوشت تا عبدالله هاشم را به شام بفرستد؛ چون او را به نزد معاويه حاضر كردند. معاويه به او نگريست ديد بى اندازه لاغر و نحيف شده است ، گفت :

بنشين ، عمروعاص رو به معاويه كرد و گفت :

اى امير! كار او را به من واگذار تا سزاى او را بدهم آنچه از او، پدر و برادران او در صفين رنج و غصه كشيدم يكجا تلافى كنم و با شمشير آبدار دمار از روزگار او برآرم تا بداند برا مثل منى نبايد لاف مردى مى زد.

عبدالله گفت :

اى پسر عاص ! هنوز باد نخوت از دماغت بيرون نكردى و كاسه جهالت از دست ضلالت بر زمين نگذاشتى ، آيا به ياد دارى كه در صفين تو را به آواز بلند به مبارزه خواندم و مانند روباه از من مى گريختى ؟ حقه بازى مى كردى ، به يقين اگر در مقابل من قدم گذاشته بودى ، تو را در گرداب هلاكت مى انداختم ، و شمشير پرگوهر را از خون بد گوهر سيراب مى كردم .

چون عبدالله به عمروعاص بدين شكل جواب داد معاويه از بيان لطيف و كلام بليغ او تعجب كرد، او را به عمروعاص نداد، اما به زندان فرستاد.

عمروعاص به خشم آمده شعرى ملامت آميز براى وى سرود، عبدالله نيز در جواب او شعرى نيكوتر سروده براى عمروعاص فرستاد، چون معاويه از مضمون شعر زيباى وى آگاه شد او را آزاد كرده با هديه اى به بصره فرستاد.

نبرد ديگر

روز ديگر با دميدن نور صبحگاهى اميرالمؤ منين على عليه السلام لشكر خويش را مرتب و منظم كرده ، قبيله مذحج را در ميمنه و ربيعه را در ميسره و قبيله مضر را در قلب لشكر قرار داد.

لشكر معاويه سرا پا سلاح پوشيده و سوار بر اسبان تازى به ميدان آمدند، معاويه به غلامش حرب گفت : اى حرب ! من تو را سوارى نامدار و مبارزى قوى دل و شجاع مى دانم ، اگر بر لشكر على بن ابى طالب عليه السلام يورش ‍ برى و تنى چند از اصحاب او را بكشى به گونه اى كه شاد و خرم شده او تو راضى شوم ، تو را آزاد مى كنم تا به عزت و خواجگى رسى .

غلام معاويه : بى درنگ قدم پيش گذاشت و به ميدان آمد، جولان داده رجز خواند سپس بر اصحاب اميرالمومنين عليه السلام حمله كرد و از خود مردى و دليرى نشان مى داد، ركابدار اميرالمومنين قنبر چون او را ديد گفت : جواب تو را خواهم داد، وقتى قنبر وارد ميدان شد، حرب متوجه او شد، اما قنبر فرصت

/ 136