آنان جنگ را تا فرا رسيدن تاريكى شب ادامه دادند.
عبدالله بن طفيل به خدمت على عليه السلام آمد و گفت : امروز اميرالمومنين عليه السلام ما را در پيكار با دشمنان چگونه يافت ؟ آيا مبارزات و مجاهدات ما مقبول و مرضى حضرتش بود. اميرالمؤ منين على عليه السلام شجاعت ، شهامت و دلاورى قبيله هوازان را تحسين كرد و آنان را ستود و ثنا گفت .
بزرگان و اعيان قبيله مضر از سخنانى كه اميرالمومنين عليه السلام در حق آنان فرمود شادمان شدند و به شكرانه عواطف و مهربانى اميرالمومنين عليه السلام اشعارى سرودند و عداوت و كينه اى كه از قبيله ربيعه در دل حادث شده بود به كلى زايل گرديد و به محبت و دوستى مبدل شد.
معاويه كه ابتدا با شنيدن اختلاف ميان اصحاب اميرالمومنين عليه السلام خوشحال شده بود بار ديگر ماءيوس و نااميد شد، و يك روز از جنگ دست كشيد. او در فكر چاره و حيله اى ديگر بود تا چگونه خود را از اين مهلكه نجات دهد!
معاويه بعد از يك روز درنگ ، لشكر خويش را به صف آرايى خواند تا بار ديگر براى نبرد آماده شوند، اما لشكر چندان رغبتى نشان نمى داد و به سبب جراحات زياد در بين افراد لشكر و خستگى در ميان آنان ، صف آرايى لشكر ديرتر انجام شد.
معاويه كه وضع را چنين ديد رو به لشكر كرد و گفت :
اى اهل شام ! چه چيزى موجب تاءخير و توقف شما شده است ؟ از هر دو طرف جمعى كشته و جمعى زخمى شدند، اگر دير بجنبيد، همه تلاش و جد و جهد ما ضايع مى شود، چرا در طلب خون عمثان رغبت نشان نمى دهيد؟ اگر تعلل كنيد، شجاعان عراق و سپاهيان على عليه السلام شما را مجال نخواهند داد.
اصحاب او گفتند: معاويه راست مى گويد، به خدا سوگند كه ما با مارهاى سياه و افعى هاى عراق رو به رو هستيم و اگر سستى كنيم ما را خواهند بلعيد پس خود را براى جنگ را پيكار آماده كردند.
اميرالمؤ منين على عليه السلام مثل روزهاى قبل ، لشكر خود را آرايش نظامى داد آن گاه بر بلندى ايستاد و با آواز بلند شعر حماسى خواند.
وقتى معاويه كلام اميرالمؤ منين على عليه السلام را شنيد و به اشعارش گوش داد، به اطرافيانش گفت :
على بن ابى طالب ما را به مبارزه با خود مى خواند، و قبلا هم چند نوبت مرا به مبارزه طلبيده است و من اقدام به اين كار نكردم ؛ اما اكنون از قريش شرم دارم و براى من ننگ و عار است اگر دعوت او را اجابت نكنم .
برادر او، عتبة بن ابى سفيان ، گفت : كلام على بن ابى طالب را نشنيده فرض كن ، زينهار كه خود را در چنگال شير ربانى بيندازى ، يقين بدان كه در مقابل على عليه السلام مرد جنگ نيستى .
ديدى كه غلامت ، حريث ، كه سوارى نامدار بود، چگونه به دست على بن ابى طالب عليه السلام كشته شد؟!
عمروعاص هم كه به مكر و حيله و صبر و استقامت در جنگ شهرت دارد، با كشف عورت توانست از مقابل او بگريزد كه حتما مردم تا قيامت از رسوايى او خواند خنديد. اى معاويه ! كدام نامدار عرب در برابر على بن ابى طالب عليه السلام ايستادگى كرد كه تو بتوانى با او مبارزه نبرد كنى ؟!
در عين حال كمال قوت ، شجاعت و جرائت على بن ابى طالب عليه السلام از آفتاب روشن تر است ، تاكنون هيچ سوار نامدار و شجاع و صف شكنى با على عليه السلام رو به رو نشده است مگر خاك هستى او را بر باد داده باشد. او به تنهاى بر لشكرى حمله مى كند و هيچ خوف و هراسى از كسى ندارد.
بعد از عتبه ، جماعتى از بزرگان شام و فرماندهان سپاه نيز او را از مبارزه با على بن ابى طالب عليه السلام منع كردند.