حکومت اسلامی و ولایت فقیه

حسن قاسمیان

نسخه متنی -صفحه : 32/ 14
نمايش فراداده

كند؛ (اگر حضور حاضران نبود و حجّت به سبب وجود ياوران ، تمام نمى شد، افسار شتر خلافت را بر پشت آن مى انداختم .) (40) امـام خمينى (ره ) نيز بارها در سخنان خود به نقش مردم ، اشاره كرده اند و اين انقلاب و حكومت را پس از عنايت الهى از آنِ مردم دانسته اند و خود را خدمتگزار مردم معرّفى نموده و استمرار حكومت را نيز در گرو بيدارى و آگاهى مردم و در صحنه بودن آنان دانستند.

هـمـان گـونـه كـه مـردم در تـشـكـيـل و پـايـدارى حـكـومـت عدل ، نقش اساسى دارند، در ادامه و بقاى حكومت هاى ستمگر نيز بسى مؤ ثّرند.

مـردم ، گـاهى با پذيرش ظلم و سكوت در برابر ستمگران ، سبب مى شوند تا آنان به جنايت هـاى خـود ادامـه دهـنـد و گـاه نـيـز گـروهـى از هـمـين مردم ستمديده و مستضعف به همكارى با ستم پيشگان برمى خيزند و با اين كار خود به استمرار حكومت آن ها كمك مى كنند.

نـتـيـجـه ايـن كـه ، مـردم ، چـه در حـكومت صحيح و عادلانه و چه در حكومت فاسد و ظالمانه ، ركن اصـلى مـحـسـوب مـى شـونـد و هـمـراهـى و هـمـكـارى آن هـا سـبـب تشكيل و دوام حكومت هاست ؛ چنان كه رويگردانى آنان از هر حكومتى ، سبب سقوط آن مى گردد.

به همين دليل ، اسلام از پيروان خويش خواسته همواره با معيارهاى الهى ، حامى رهبران شايسته باشند و با بيعت و همكارى همه جانبه به تشكيل و بقاى حكومت اسلامى ، كمك كنند.

چگونگى تعيين حاكم اسلامى

پـس از تـبيين ضرورت ، اهداف ، ويژگى ها و اركان حكومت اسلامى ؛ اين پرسش مطرح مى شود كه تعيين حاكم و رهبر در جامعه اسلامى به چه كيفيّتى صورت مى پذيرد؟ آيا همچون نبوّت در اخـتـيار خدا و به نصب اوست ؟ يا به اختيار و انتخاب مردم است . به تعبير ديگر، آيا مقام امامت و رهبرى ، انتصابى است يا انتخابى ؟ در اين بخش ، به بررسى اين دو نظريّه مى پردازيم :

1 ـ نظريّه انتخابى

اهـل تـسنّن معتقدند تعيين رهبر و حاكم اسلامى ، در اختيار مردم است و براى اين مهم ، سه شيوه را برگزيده اند:

الف ـ تـعـيـيـن رهبر به وسيله اهل حل و عقد: به اين معنا كه پس از پيامبر(ص ) و يا خليفه اى از خـلفـا، عـدّه اى از بـزرگـان و ريـش سفيدان جامعه جمع مى شوند و شخصى را به عنوان خليفه بـرمـى گـزيـنـنـد.

پـس از ارتـحـال رسـول خـدا(ص ) خـليـفـه اوّل از اين راه به خلافت رسيد.

ب ـ استخلاف : به اين معنا كه چنانچه حاكم و خليفه فعلى ، شخصى را به عنوان جانشين بعد از خـود تـعـيـين نموده ، مردم را به بيعت با او وادار كند، آن شخص به عنوان رهبر شناخته خواهد شد. خليفه دوم نيز از اين راه به خلافت رسيد.(41)

ج ـ اسـتـيـلا بـا قـهـر و غـلبـه : اگـر كـسـى بـا زور و لشـكـركـشـى و قـتل و غارت ، قلدرى و سياست بازى ، زمام امور مسلمانان را به دست گيرد، به عنوان امام مسلمين شـنـاخـتـه شـده و اطـاعـتـش بـر مردم واجب است . (42) بنابراين اگر شخصى غير واجد شرايط رهبرى نيز در ميدان زور و ظلم و ستم ، گوى سبقت بر ديگران را ربود و بر مردم مسلّط شـد، مـردم نـبـايـد عـليـه او قـيـام نـمـايـنـد؛ زيـرا ايـن كـار گـرفـتـارى و خـونـريـزى بـه دنـبال دارد. (43) چنان كه خلفاى بنى اميّه و بنى عبّاس با اين روش ، بر مسند خلافت و رهبرى جامعه اسلامى نشستند.

دلايـل طـرفـداران ايـن نـظـريـّه (انـتـخـابـى )، بـيـشـتـر، رخـدادهـاى تـاريـخـى اسـت تـا دلايـل عـقـلى و شرعى ! هم چنين به جاى در نظر گرفتن معيارها و شرايط اسلامى براى انتخاب حاكم اسلامى غالباً منافع شخصى و اغراض سياسى ، مورد توجّه بوده است .

2 ـ نظريّه انتصابى

عـدّه اى ديـگـر مـعـتـقـدنـد؛ حاكم و رهبر جامعه اسلامى بايد از طرف خدا منصوب شود؛ زيرا همان گـونـه كـه در درس هـاى گـذشـتـه بـيـان شـد؛ حـقّ حـكـومـت و ولايـت در اصـل از آن خـداسـت و