(( سودرلاند )) گذراند.
كاترين به آن سگ ، بسيار علاقمند بود، و بيشتر از فرزندش به او عشق مى ورزيد، پس از مدتى آن سگ ، خرج زياد كرد، پزشكان متخصص و متعددى براى باز گرداندن سلامتى سگ ، سعى فراوان كردند ولى نتيجه نبخشيد و سگ مرد.
كاترين بسيار غمگين و افسرده شد، به رئيس پليس مسكو چنين دستور داد: (( پوست : (( سودرلاند )) را بيرون بياور و داخل آن پوست را پر از كاه كن تا شكل او براى ما بماند و مايه تسكين خاطر ما گردد )) .
رئيس پليس مسكو، خيال كرد: منظور ملكه روسيه ، سودرلاند صراف پول است (نه سودرلاند سگ ) براى اجراى فرمان ملكه ، به خانه سودرلاند صراف آمد و به او گفت :
من نسبت به تو ماءموريت تاءسف آورى دارم .
سودلارند: آيا من مورد خشم ملكه قرار گرفته ام ؟ رئيس پليس : كاش همين بود.
سودرلاند: آيا امپراطور، فرمان بازداشت مرا صادر كرده است ؟ رئيس پليس : كاش همين بود، بلكه بالاتر.
سودرلاند: آيا دستور اعدام مرا صادر نموده است ؟ رئيس پليس : خيلى متاءسفم ، بلكه سخت تر.
سودرلاند: آن دستور چيست ؟ رئيس پليس : امپراطور به من فرمان داده تا پوست تو را از بدنت جدا كنم و داخل آن را پر از كاه نمايم ، متاءسفم كه بايد اين فرمان را اجرا كنم . (ببين ديكتاتورى تا چه حد كه هر چه ملكه فرمان داد، فرمان داد، رئيس پليس او، بى چون و چرا بايد انجام دهد).
سودرلاند، تعجّب كرد، آخر به چه جرمى بايد اين گونه شكنجه و كشته شود، از مهلتى كه به او داده شده بود استفاده كرد و عريضه اى براى ملكه نوشت و توسّط افرادى به او رسانيد، و با كمال عجز و لابه از او طلب بخشش كرد...
ملكه دريافت كه رئيس پليس اشتباه كرده و بجاى سودرلاند سگ ، به دنبال سودرلاند صرّاف رفته است .
رئيس را خواست و به او گفت : (( منظورم سگ مرده است كه نامش (( سودرلاند )) مى باشد نه سودرلاند صرّاف .
اين است يك نمونه از ديكتاتورى روسيه تزارى ، و حاكمان بى رحم و مسخ شده آن ، و براستى ببينيد انسانهاى دور از مكتب انبياء و رهبران الهى ، از دست ديكتاتورهاى مادى و ضد خدا، چه ستمها ديده اند!.
مدتى قبل (اواخر ارديبهشت 1370 ش ) خبرگزاريها گزارش دادند كه رهبر و نخست وزير هند (( راجيو گاندى )) بر اثر انفجار مواد منفجره كشته شد، تحقيقات درباره آن مواد و قاتل يا قاتلين ادامه يافت ، در آخرين تحقيقات درباره آن مواد و قاتل يا قاتلين ادامه يافت ، در آخرين تحقيقات چنين بدست آمد:
در جليغه (به قول معروف جلزقه ) ضد گلوله اى كه در تن راجيو گاندى براى حفاظت او بود، مواد منفجره ، همچون دانه هاى ريز تسبيح به كار برده بودند و يك باطرى كوچك و نامعلوم نيز در گوشه اى از آن جلزقه در كار گذاشته بودند، و در ساعت مقررى به كمك آن باطرى ، مواد منفجره ، منفجر شد، و راجيو گاندى در ميان شعله شديد انفجار، متلاشى و نابود گرديد.
آرى دنيا اين گونه است كه گاهى جلزقه ضد گلوله ، به صورت جلزقه گلوله هاى انفجارى در مى آيد و صاحبش را متلاشى مى كند، بنابراين بايد در همه حال بزرگ تكيه و اعتماد كرد.
مرحوم آيت اللّه سيّد ابوالقاسم كاشانى (قدّس سرّه ) از علماى بر جسته و مجاهد و با شهامتى بود كه