يكى از مسلمين بيمار شد و بسترى گرديد، پيامبر (ص ) جوياى حال او شد، گفتند: او بيمار و بسترى است ، آنحضرت به عيادت او رفت ، وقتى كه به بالين او آمد ديد در حال جان دادن است .پرسيد: تو را چگونه مى يابم ؟، در چه حال هستى ؟ بيمار گفت : (( در حالى هستم كه اميد به رحمت خدا دارم و از گناهانم مى ترسم )) .پيامبر (ص ) فرمود: اجتماع دو صفت خوف و رجاء (ترس و اميد) در دل مؤ من در اين هنگام (مرگ ) نشانه آن است كه خداوند او را به اميدش مى رساند و از آنچه ترس دارد، ايمن و محفوظ مى دارد.
68 - روحيه عالى عمّه پيامبر (ص )
پس از آنكه حضرت حمزه عموى پيامبر اسلام (ص ) در جنگ احد به شهادت رسيد، دشمن بدن او را مثله كرد، يعنى مقدارى از گوش و بينى و سر انگشتان او را بريد و شكمش را دريد و جگرش را بيرون آورد...پيامبر (ص ) كنار جنازه پاره پاره حمزه بود، ناگاه از دور ديد كه (( صفيّه )) خواهر حمزه (ع ) مى آيد، پيامبر (ص ) به پسر او زبيربن عوام فرمود: برو و صفيه را نگذار به اينجا بيايد، او را برگردان تا پيكر برادرش را با اين وضع ننگرد كه بسيار طاقت فرسا است .زبير نزد مادرش صفيه رفت و با او ملاقات كرد و پيام رسول خدا (ص ) را به او رسانيد و از او خواست باز گردد.صفيه گفت : چرا مرا بر مى گردانيد، درست است كه به من خبر رسيده برادرم را مثله كرده اند و به اين خاطر مى خواهيد من پيكر برادرم را نبينم ولى : وذلك فى اللّه قليل ...: (( اين حادثه در راه خدا، ناچيز و اندك است ، آنچه رخ داده خشنود هستيم و به حساب خدا مى گذاريم و صبر مى كنيم . )) وقتى كه پيامبر (ص ) روحيه او را چنين ديد، به زبير فرمود: خلّ سبيلها: (( او را آزاد بگذار بيايد )) .