67 - اميد به رحمت خدا، و ترس از گناه ، هنگام مرگ - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همواره با رژيمهاى فاسد در عراق و ايران در مبارزه بود، از اين رو هميشه در زندانها و تبعيدها به سر مى برد، او در سال 1303 ه‍ ق در تهران متولّد شد و بسال 1381 ه‍ ق (مطابق سال 1340 شمسى ) در تهران رحلت كرد، قبر شريفش در يكى از حجره هاى نزديك بارگاه حضرت عبدالعظيم (ع ) است .

در عصر سلطنت محمّد رضا پهلوى ، در جريان فدائيان اسلام كه با آيت اللّه كاشانى رابطه داشتند، و طبق فتواى او رفتار مى نمود، آيت اللّه كاشانى دستگير و زندانى شد، مى خواستند آيت اللّه كاشانى را محاكمه كنند زيرا او اقرار كرده بود كه فدائيان اسلام به دستور من ، (( رزم آرا )) (نخست وزير وقت ) را به قتل رساند.

آيت اللّه العظمى بروجردى بر اساس اينكه ، حكم فقيه عادل را نافذ مى دانستند، از محاكمه ايشان جلوگيرى نمودند، در دادگاه فرمايشى شاه گفته بودند كه : محاكمه مى كنيم ولى مجازات نمى كنيم ، باز هم آيت اللّه بروجردى راضى نشده بودند، روى همين اقدام ، هنگامى كه آيت اللّه كاشانى آزاد شد، تلگرافى به آيت اللّه بروجردى زد و بسيار تشكّر نمود.

مرحوم آيت اللّه كاشانى در اواخر عمر، در مضيقه سختى قرار گرفت ، مخالفت جبهه ملّى و طرفداران مصدّق با او از يكسو، و ضدّيّت رژيم پهلوى از سوى ديگر، ايشان را كاملا در انزوا قرار داده بود، و طرفداران دكتر مصدق اجرائيه گرفتند تا خانه ايشان را تخليه كنند.

او خود نقل كرد: (( در اين فكر بودم كه چگونه اين مبلغ را ادا كنم ، در تحيّر به سر مى بردم ، كه ناگاه هنگام غروب ، در منزل را گشودم ديدم حاج احمد خادم از طرف آيت اللّه بروجردى آمده است ، پاكتى برايم آورد، و آنرا گرفتم ، ديدم آقاى بروجردى دوازده هزار و پانصد تومان پول برايم فرستاده و نامه مهرانگيزى نوشته است ، به حاج احمد گفتم : قضيه چه بوده است ؟ گفت : آقا در كنار حوض وضو مى گرفتند به من دستور فرمود: دوازده هزار تومان از آن كيسه مربوط به وجوهات بردارم ، و پانصد تومان از كيسه اموال مخصوص خودشان بردارم ، برداشتم ، و بعد فرمود: اين مبلغ را براى آقاى كاشانى ببر.

67 - اميد به رحمت خدا، و ترس از گناه ، هنگام مرگ

يكى از مسلمين بيمار شد و بسترى گرديد، پيامبر (ص ) جوياى حال او شد، گفتند: او بيمار و بسترى است ، آنحضرت به عيادت او رفت ، وقتى كه به بالين او آمد ديد در حال جان دادن است .

پرسيد: تو را چگونه مى يابم ؟، در چه حال هستى ؟ بيمار گفت : (( در حالى هستم كه اميد به رحمت خدا دارم و از گناهانم مى ترسم )) .

پيامبر (ص ) فرمود: اجتماع دو صفت خوف و رجاء (ترس و اميد) در دل مؤ من در اين هنگام (مرگ ) نشانه آن است كه خداوند او را به اميدش ‍ مى رساند و از آنچه ترس دارد، ايمن و محفوظ مى دارد.

68 - روحيه عالى عمّه پيامبر (ص )

پس از آنكه حضرت حمزه عموى پيامبر اسلام (ص ) در جنگ احد به شهادت رسيد، دشمن بدن او را مثله كرد، يعنى مقدارى از گوش و بينى و سر انگشتان او را بريد و شكمش را دريد و جگرش را بيرون آورد...

پيامبر (ص ) كنار جنازه پاره پاره حمزه بود، ناگاه از دور ديد كه (( صفيّه )) خواهر حمزه (ع ) مى آيد، پيامبر (ص ) به پسر او زبيربن عوام فرمود: برو و صفيه را نگذار به اينجا بيايد، او را برگردان تا پيكر برادرش را با اين وضع ننگرد كه بسيار طاقت فرسا است .

زبير نزد مادرش صفيه رفت و با او ملاقات كرد و پيام رسول خدا (ص ) را به او رسانيد و از او خواست باز گردد.

صفيه گفت : چرا مرا بر مى گردانيد، درست است كه به من خبر رسيده برادرم را مثله كرده اند و به اين خاطر مى خواهيد من پيكر برادرم را نبينم ولى : وذلك فى اللّه قليل ...: (( اين حادثه در راه خدا، ناچيز و اندك است ، آنچه رخ داده خشنود هستيم و به حساب خدا مى گذاريم و صبر مى كنيم . )) وقتى كه پيامبر (ص ) روحيه او را چنين ديد، به زبير فرمود: خلّ سبيلها: (( او را آزاد بگذار بيايد )) .

/ 274