در ماجراى جنگ بدر كه در سال دوم هجرت اتفاق افتاد، اصل جريان از اين قرار بود، خبر به مدينه رسيد كه :ابوسفيان بزرگ مكه در راءس كاروان مهم تجارتى كه از چهل نفر با پنجاه هزار دينار تشكيل مى شود از شام به سوى مدينه مى آيد تا از آنجا به مكه روانه گردد.پيامبر (ص ) به مسلمين دستور داد كه براى جلوگيرى از حركت كاروان ، و ضبط اموال آنها، بسيج شوند (چرا كه مشركان اموال مهاجرين مسلمان را در مكه مصادره كرده بودند) ابوسفيان به وسيله دوستان خود در مدينه (منافقين ) از جريان مطلع شد، و قاصدى به سرعت به مكه فرستاد و مردم مكه را به استمداد طلبيد، و خود از بيراهه با كاروان به سوى مكه رهسپار شد.پيامبر اسلام (ص ) با 313 نفر كه تقريبا مجموع مسلمانان مبارز آن روز را تشكيل مى داد، از مدينه به قصد جلوگيرى از كاروان تجارتى ابوسفيان بيرون آمدند.از سوى ديگر مردم مكه لشكرى عظيم براى نجات كاروان ، از مكه خارج نموده و به سوى مدينه رهسپار شدند، اين لشكر حدود 950 نفر با 700 شتر و صد اسب به فرماندهى ابوجهل بودند.در نزديكى سرزمين (( بدر )) كه بين مكه و مدينه ، قرار گرفته ، مسلمانان از حركت لشكر كفار، مطلع شدند.در اين هنگام پيامبر (ص ) با مسلمين به مشورت پرداخت كه آيا به تعقيب كاروان تجارتى و مصادره اموال آن بپردازند و يا لشكر دشمن را تعقيب كنند جمعى جنگ با لشكر دشمن را پيشنهاد كردند، ولى عده اى تعقيب كاروان را، و دليل دسته دوم آن بود كه از مدينه به اين عنوان بيرون آمده اند نه به عنوان جنگ با لشكر مجهز.اين ترديد و دودلى هنگامى افزايش يافت كه فهميدند نفرات دشمن تقريبا بيش از سه برابر مسلمانان است ، و تجهيزات آنها چندين برابر مى باشند.ولى با همه اين مطالب ، پيامبر (ص ) نظر آنان را پسنديد كه به سوى جنگ با لشگر مجهز دشمن حركت كرده و آماده شده اند، سرانجام آتش جنگ بدر در 17 رمضان سال دوم هجرت ، شعله ور شد و به شكست مفتضحانه دشمن انجاميد و بسيارى از سران شرك مانند امية بن خلف و ابوجهل و عتبه و شيبه و وليد بن عتبه و حنظلة بن ابوسفيان و... به هلاكت رسيدند آنچه در اينجا قابل ذكر است و بزرگترين درس را به ما آموزد، و در آيه 7 سوره انفال به آن اشاره شده اين است كه :گروهى از مسلمين بخاطر اينكه به ظاهر و امور چند روزه مادى و رفاه طلبى ، توجه داشتند، نظرشان اين بود كه جنگ نكنند، بلكه جلو كاروان تجارتى را بگيرند و اموال آنها را مصادره نمايند، ولى خداوند براى سركوبى باطل و اثبات حق ، نظر گروه ديگر را - گر چه سخت بود - پسنديد، و بعد معلوم شد كه تحمل اين سختى داراى منافع بسيارى بوده كه منفعت اموال تجارتى ، نزد آن بسيار ناچيز بود، اين است كه ما بايد در وقايع ، به عمق موضوعات توجه كنيم ، ظاهربين و حال حاضر را در نظر نگيريم ، و اين درس بزرگى است كه آئين اسلام به ما مى آموزد. آرى به خاطر رفاه چند روزه ، موقعيتهاى بسيار عميق و افتخارآميز را در جنگ