سعدبن معاذ از مسلمانان سلحشور مدينه از قبيله اوس بود كه در جنگ خندق ، سخت مجروح شد و سرانجام بر اثر همين جراحت به شهادت رسيد.پيامبر (ص ) از مقام او تجليل فراوان كرد، از جمله فرمود:اهتز عرش الرحمان لموت سعدبن معاذ.: (( عرش خداى مهربان در مرگ سعدبن معاد به لرزه در آمد. )) بعضى از قبيله خزرج ، كه هنوز رسوبات كينه دو طايفه اوس و خزرج در قلب آنها بود، گفت : منظور از (( عرش )) در سخن پيامبر (ص ) معنى لغوى آن يعنى تخت است ، نه عرش عظيم الهى كه مركز تدبير و تنظيم همه كائنات است .اين صحبت نقل مجالس شد و فرصت طلبان به آن دامن مى زدند، و مى خواستتد اين افتخار را كه نصيب يكى از افراد طايفه اوس شده كم رنگ جلوه دهند.جابربن عبدالله انصارى ، با اينكه از قبيله خزرج بود، با كمال قاطعيت و صفاى دل اعلام كرد كه من اين سخن را از پيامبر (ص ) در شاءن سعدبن معاذ شنيدم و منظور، عرش الهى (مخلوق عظيم بر فراز موجودات ) است نه تخت ساده .جابر با اين حركت انقلابى كه از صفاى قلبش بر مى خاست ، اين درس را به مسلمين آموخت كه تعصبهاى جاهلى مانند (( عربيت ، قبيله ، شكل و قيافه )) را هرگز ملاك سنجش قرار ندهد و طرفدار حق باشند، و حق را بر وجود خود حاكم سازند نه تعصبات را.
167 - خاله ، همچون مادر است
وقتى كه حضرت حمزه (عموى پيامبر) در جنگ احد شهيد شد، دختر خردسالى بنام (( امامه )) بجاى گذاشت .در نگهدارى و سرپرستى آن دختر، سه نفر يعنى على (ع ) و جعفر و زيدبن عبدالمطّلب ، نزاع داشتند، و هر يك مى گفتند من او را نگه مى دارم (تا به ثواب اين كار خداپسندانه برسم ).على (ع ) مى گفت : من نگهدارى مى كنم زيرا دختر عمويم مى باشد.زيد مى گفت : من نگهدارى مى كنم زيرا برادرزاده ام مى باشد.جعفر طيّار مى گفت : من نگهدارى مى كنم زيرا هم دختر عمويم است و هم اينكه خاله او همسر من (اسماءبنت عميس ) است .قضاوت در اين باره را به پيامبر(ص ) محول كردند، آن حضرت چنين قضاوت كرد: نگهدارى او به عهده جعفر باشد چرا كه : الخاله بمنزلة الام : (( خاله همچون مادر است )) .
168 - نمونه اى از ضربه محمد (ص )
ابى بن خلف از سران قلدر شرك و كفر بود، به پيامبر (ص ) گفت : (( من اسبى دارم كه او را هر روز علف مى خورانم تا چاق و چالاك شود، و سرانجام سوار بر آن شده و ترا مى كشم . ))