166 - درس حق گرائى ، و طرد تعصبات - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و هنگامى كه هفتاد و پنج نفر از بزرگان مدينه در ماه ذيحجّه سال 12 بعثت ، شب هنگام در نزديك همان (( عقبه اولى )) ، با رسول خدا(ص ) بيعت كردند كه به عنوان بيعت عقبه دوم نامگذارى شد، آنها وقتى به مدينه باز گشتند، بت شكنى عمومى در جاى جاى مدينه شروع شد، در عين حال در بعضى جاهاى مدينه بت پرستى به صورت قاچاق ادامه داشت ، پس از ورود پيامبر (ص ) به مدينه ، افرادى ماءمور شدند كه در مدينه به جستجو مى پرداختند و هر كجا بتى مى ديدند آن را شكسته و نابود مى كردند و به اين ترتيب سراسر مدينه از لوث وجود بت ، پاكسازى گرديد.

و در اين راستا مى نويسد: نخستين بتهائى كه در اسلام رسما شكسته شد، دوازده بتى بود كه قبل از ورود پيامبر به مدينه توسط دوازده نفر از انصار در، مدينه شكسته شد.

166 - درس حق گرائى ، و طرد تعصبات

سعدبن معاذ از مسلمانان سلحشور مدينه از قبيله اوس بود كه در جنگ خندق ، سخت مجروح شد و سرانجام بر اثر همين جراحت به شهادت رسيد.

پيامبر (ص ) از مقام او تجليل فراوان كرد، از جمله فرمود:

اهتز عرش الرحمان لموت سعدبن معاذ.

: (( عرش خداى مهربان در مرگ سعدبن معاد به لرزه در آمد. )) بعضى از قبيله خزرج ، كه هنوز رسوبات كينه دو طايفه اوس و خزرج در قلب آنها بود، گفت : منظور از (( عرش )) در سخن پيامبر (ص ) معنى لغوى آن يعنى تخت است ، نه عرش عظيم الهى كه مركز تدبير و تنظيم همه كائنات است .

اين صحبت نقل مجالس شد و فرصت طلبان به آن دامن مى زدند، و مى خواستتد اين افتخار را كه نصيب يكى از افراد طايفه اوس شده كم رنگ جلوه دهند.

جابربن عبدالله انصارى ، با اينكه از قبيله خزرج بود، با كمال قاطعيت و صفاى دل اعلام كرد كه من اين سخن را از پيامبر (ص ) در شاءن سعدبن معاذ شنيدم و منظور، عرش الهى (مخلوق عظيم بر فراز موجودات ) است نه تخت ساده .

جابر با اين حركت انقلابى كه از صفاى قلبش بر مى خاست ، اين درس را به مسلمين آموخت كه تعصبهاى جاهلى مانند (( عربيت ، قبيله ، شكل و قيافه )) را هرگز ملاك سنجش قرار ندهد و طرفدار حق باشند، و حق را بر وجود خود حاكم سازند نه تعصبات را.

167 - خاله ، همچون مادر است

وقتى كه حضرت حمزه (عموى پيامبر) در جنگ احد شهيد شد، دختر خردسالى بنام (( امامه )) بجاى گذاشت .

در نگهدارى و سرپرستى آن دختر، سه نفر يعنى على (ع ) و جعفر و زيدبن عبدالمطّلب ، نزاع داشتند، و هر يك مى گفتند من او را نگه مى دارم (تا به ثواب اين كار خداپسندانه برسم ).

على (ع ) مى گفت : من نگهدارى مى كنم زيرا دختر عمويم مى باشد.

زيد مى گفت : من نگهدارى مى كنم زيرا برادرزاده ام مى باشد.

جعفر طيّار مى گفت : من نگهدارى مى كنم زيرا هم دختر عمويم است و هم اينكه خاله او همسر من (اسماءبنت عميس ) است .

قضاوت در اين باره را به پيامبر(ص ) محول كردند، آن حضرت چنين قضاوت كرد: نگهدارى او به عهده جعفر باشد چرا كه : الخاله بمنزلة الام : (( خاله همچون مادر است )) .

168 - نمونه اى از ضربه محمد (ص )

ابى بن خلف از سران قلدر شرك و كفر بود، به پيامبر (ص ) گفت : (( من اسبى دارم كه او را هر روز علف مى خورانم تا چاق و چالاك شود، و سرانجام سوار بر آن شده و ترا مى كشم . ))

/ 274