روزى ابوذر در راهى عبور مى كرد، رسول خدا (ص ) را ديد كه همراه دحيه كلبى است (جبرئيل به صورت دحيه كلبى در محضر پيامبر (ص ) بود) ابوذر از آنجا رد شد (و حالت و توجه عرفانى رسول خدا (ص ) مانع از آن شد كه سلام كند) جبرئيل به رسول خدا (ص ) عرض كرد: اين مرد كيست ؟ رسول خدا (ص ) فرمود: (( ابوذر است )) .جبرئيل گفت : اگر او سلام مى كرد جواب سلامش را مى داديم .رسول خدا (ص ) به جبرئيل فرمود: (( آيا ابوذر را مى شناسى ؟ )) جبرئيل عرض كرد: (( سوگند به خداوندى كه تو را به حق به پيامبرى فرستاد، ابوذر در ملكوت آسمانهاى هفتگانه از زمين مشهورتر است )) .رسول اكرم (ص ) فرمود: چرا او به اين مقام رسيده است ؟! )) جبرئيل عرض كرد: بزهده فى هذه الحطام الفانية : (( بخاطر زهد و وارستگيش نسبت به امور ناچيز و فانى دنيا )) .
31 - شعرى كه علامه را به شگفتى واداشت
يكى از مفاخر بزرگ جهان تشيع و اسلام ، فقيه وفيلسوف برجسته ، مرحوم علامه شيخ محمد حسين اصفهانى (معروف به علامه كمپانى ) قدس سره است .وى مرجع تقليد بسيارى از مردم زمان خود بود.علاّمه اصفهانى ، دوم محرم سال 1296 هجرى قمرى متولد شد و پنجم ذى حجه سال 1361 هجرى در سن 65 سالگى دار دنيا را وداع گفت ، مرقد شريفش در نجف اشرف در كنار مرقد شريف اميرمؤمنان على (ع ) است .وى علاوه بر اين كه داراى تاءليفات بسيار در رشته هاى مختلف اسلامى است ، در ادبيات وشعر نيز، يد طولانى داشت ، كه ديوان عربى ديوان فارسى او حكايت از آن مى كند، ديوان فارسى او شامل مدايح و مراثى ، وغزليات است و تخلص شعر فارسى او (( مفتقر )) (بر وزن مجتهد) است (يعنى محتاج به خدا).اشعار اين بزرگمرد، بسيار ژرف و عميق و دلربا است يكى از علماء نقل مى كرد مرحوم علامه طباطبايى صاحب كتاب تفسير الميزان كه فيلسوف و عارف بزرگ قرن معاصر بود (و در 24 آبان سال 1360 شمسى از دنيا رفت ) و قتى كه اشعار مرحوم علامه كمپانى را مى خواند مى فرمود: اين تك شعر كه در آخر قصيده اى در مدح حضرت زهراى اطهر(س ) آمده ، مرا در تعجب فرو برده كه بسيار عالى و پرمضمون است ، و آن تك شعر اين است :
مفتقرا متاب روى از در او به هيچ زانكه مس وجود را فضّه او طلا كند
زانكه مس وجود را فضّه او طلا كند زانكه مس وجود را فضّه او طلا كند
شايسته است در اينجا چند شعر ديديگر همين قصيده را بياوريم :
دامن كبرياى او دسترس خيال نى در جبروت ، حكمران ، در ملكوت قهرمان قبله خلق ، روى او، كعبه عشق كوى او بهر كنيزيش بود، زهره كمينه مشترى چشمه خور شود اگر چشم سوى (( سها )) كند
پايه قدر او بسى پايه به زير پا كند نشآت كن فكن ، حكم به ما تشاء كند چشم اميد سوى او، تابه كه اعتنا كند چشمه خور شود اگر چشم سوى (( سها )) كند چشمه خور شود اگر چشم سوى (( سها )) كند