24 - خبر از شهادت - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انّك ستقاتله و انت له ظالم : (( آهسته باش قطعا در على (ع ) فخر نيست ، و بزودى تو براى جنگ با او (على ) بيرون شوى ، در حالى كه تو ظالم باشى )) .

ونيز آيا به ياد دارى آن روزى را كه : رسول خدا (ص ) به تو فرمود: (( آيا على (ع ) را دوست دارى )) در پاسخ گفتى : (( چگونه على را دوست ندارم با اين كه او برادر من است و پسر دائى من مى باشد )) فرمود: (( اى زبير بزودى با او مى جنگى و در اين جنگ ، تو ظالم هستى ؟! )) .

زبير گفت : آرى يادم آمد، سخن رسول خدا (ص ) رافراموش كرده بودم ، اى ابوالحسن از اين پس ، هرگز با تو ستبز نكنم و با تو جنگ نمى نمايم ...

حضرت على (ع ) به صف سپاه خود باز گشت ، و زبير نيز به سپاه جمل باز گشت و كنار هودج عايشه ايستاد و گفت :

(( اى ام المؤمنين ! هرگز در ميدان جنگى نايستادم جز اين كه از روى بصيرت مى جنگيدم ، ولى در اين جنگ ، در حيرت و ترديد هستم ! )) عايشه گفت : اى يكه سوار قريش ! چنين نگو، تو از شمشيرهاى على بن ابيطالب (ع ) ترسيده اى ... و چه بسيار از افرادى كه قبل از تو از اين شمشيرها ترسيده اند.

عبداللّه پسر زبير، نيز پدر را ملامت كرد، ولى زبير سخن آنها را گوش نداد و از جنگ كنار كشيد و از بصره بيرون رفت (گرچه وظيفه او اين بود كه به سپاه امامش على (ع ) بپيوندد).

امير مؤمنان على (ع ) در جنگ جمل با افراد ديگر نيز گاهى عمومى و گاهى خصوصى اتمام حجت نمود، ولى سرانجام سپاه دشمن جنگ را شروع كرد، و آنگاه على (ع ) فرمان دفاع را صادر نمود، و درجنگهاى ديگر نيز على (ع ) نخست ، حجت را بر دشمن تمام كرد، و آغازگر جنگ نبود، و در اين اتمام حجت ها افرادى پشيمان شدند واز جنگ پشت كردند.

24 - خبر از شهادت

هنگامى كه در جنگ جمل ، على (ع ) بدون اسلحه به ميدان رفت و زبير را طلبيد و با او اتمام حجت نمود (كه در داستان قبل بيان شد ) و سپس به صف سپاه اسلام بازگشت .

ياران به آنحضرت عرض كردند: (( زبير، يكّه سوار قريش است و قهرمان جنگ مى باشد، و تو دلاورى او را بخوبى مى دانى ، پس چرا بدون شمشير و زره و سپر و نيزه ، به سوى ميدان رفتى ؟! در حالى كه زبير، خود را غرق در اسلحه نموده بود )) .

امام على (ع ) در پاسخ فرمود: (( او قاتل من نيست ، بلكه قاتل من ، مردى بى نام و نشان ،و بى ارزش و نكوهيده نسب است ، بى آنكه به ميدان دليران آيد، از روى غافلگيرى ، خواهد كشت (يعنى او تروريست است ) )) .

و اى بر او كه بدترين مردم اين جهان است ، دوست دارد مادرش در سوگوارش بنشيند، او همانند (( احمر )) پى كننده ناقه حضرت ثمود است ، كه اين دو در يك خط هستند منظور حضرت ، ابن ملجم ملعون بود، و آنحضرت در اين گفتار خبر از شهادت خود داد.

25 - كنترل خشم ، و اخلاق نيك

روزى يكى از بستگان امام سجاد(ع ) در حضور جمعى ، بر سر موضوعى بر امام سجاد(ع ) سخنان نامناسب گفت .

امام سجاد(ع ) سكوت كرد، سپس آن شخص رفت ، امام سجاد(ع ) به حاضران فرمود: (( آنچه را اين مرد گفت ، شنيديد، و من دوست دارم كه همراه من بياييد و نزد او برويم ، تا جواب او را بدهم و شما بشنويد )) .

حاضران ، موافقت كردند، امام سجامد(ع ) با آنها رهسپار شدند، در راه مكرر مى فرمود و الكاظمين الغيظ (از صفات پرهى زكاران فرو بردن خشم است ) (آل عمران 134).

حاضران فهميدند كه آن حضرت ، پاسخ درشت به او نخواهد داد، همچنان با آنحضرت حركت كردند تا به منزل آن مرد بدگو رسيدند، او را صدا زدند، او از خانه خارج گرديد، امام سجاد(ع ) به او فرمود: (( اى برادر! اگر آنچه به من نسبت دادى در من هست ، از درگاه خدا، طلب آمرزش مى كنم ، و اگر در من نيست ، از خدا مى خواهم كه تو را ببخشد )) .

/ 274