140 - وصى حضرت داود (ع ) - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيامبر (ص ) با لحن سرزنش فرمود: (( براست آيا شخصى در ميان مسلمانان كشته شده ولى آنها قاتل او را نمى شناسند؟!، سوگند به آن خدائى كه مرا به حق مبعوث به نبوت كرد: اگر اهل آسمان و زمين در خون شخص مسلمانى شركت نمايند و راضى به آن شوند، خداوند همه آنها را با صورت به آتش ‍ دوزخ مى افكند )) .

140 - وصى حضرت داود (ع )

در حديث آمده : دو نفر مرد براى شكايت به حضور حضرت داود و پيامبر آمدند تا آنحضرت درباره شكايت آنها قضاوت كند.

يكى از آنها گفت : چند درخت مو داشتم ، گوسفندان اين آقا (اشاره به ديگرى ) آمده و درختها را چريده اند.

خداوند به حضرت داود (ع ) وحى كرد: فرزندان خود را به دور خود جمع كن ، هر كدام از آنها در اين مورد قضاوت صحيح كرد، او (( وصى )) تو بعد از تو است .

حضرت داود (ع ) فرزندان خود را جمع كرد، آنگاه آن دو نفر شاكى ، قصه خود را گفتند، در ميان فرزندان ، سليمان به صاحب باغ مو گفت : (( گوسفندان اين مرد چه وقت به باغ (( مو )) تو آمدند؟ )) .

او عرض كرد: شبانه آمدند.

سليمان گفت : اى صاحب گوسفند، قضاوت كردم به اينكه بچه ها و پشمهاى امسال گوسفندان تو مال صاحب باغ است .

داود (ع ) به سليمان فرمود: چرا قضاوت تو براساس سنجش قيمت نبود، با توجه به اينكه علماى بنى اسرائيل ، سنجش قيمت كرده و گفته اند، قيمت درختهاى مو، همسان قيمت گوسفندان است (بنابراين صاحب باغ بايد گوسفندان را عوض موهاى از دست رفته اش بردارد).

سليمان (ع ) گفت : درختهاى مو از ريشه ، نابود نشده اند، بلكه گوسفندان ، ميوه و برگهاى آنها را خورده اند، و اين ميوه و برگها در سال بعد عود مى كنند (بنابراين صاحب گوسفند، ضامن بچه ها و پشمهاى يكساله گوسفندانش ‍ مى باشد).

خداوند به حضرت داود (ع ) وحى كرد كه قضاوت سليمان (ع ) درست است .

به اين ترتيب : سليمان در ميان فرزندان داود (ع ) به عنوان وصى و جانشين آنحضرت شناخته شد - بايد توجه داشت كه قبل از آمدن دو نفر مذكور نزد داود (ع ) خداوند به داود، وحى كرده بود كه وصى خود را برگزين .

نظر به اينكه حضرت داود (ع ) چند فرزند داشت و مادران آنها يكى نبودند، اگر داود (ع ) سليمان را انتخاب مى كرد، نزاع مى شد، ولى با وحى خداوند به ترتيب فوق ، نزاعى پيش نيامد.

141 - على (ع ) و مهمانان

دو نفر كه يكى پدر و ديگرى پسرش بود به حضور على (ع ) رسيدند، امام على (ع ) احترام شايانى از اين دو نفر مهمان كرد، آنها را در صدر مجلس ‍ نشاند و خود در پائين مجلس در برابرشان نشست و سپس دستور داد براى مهمانان غذا بياورند، قنبر غذاى آنها را حاضر كرد و جلو آنها گذاشت . پس ‍ از غذا، قنبر ظرف و آفتابه و حوله اى آورد، تا دست مهمانان را بشويد.

حضرت على (ع ) آفتابه و ظرف را گرفت و نزد پدر نشست تا دست او را بشويد.

پدر، اظهار شرمندگى مى كرد و نمى گذاشت و برخاست و عرض كرد: (( چگونه من حاضر شوم شما بزرگوار، آب بدستم بريزيد و من دستم را بشويم )) .

امام على (ع ) فرمود: (( خداوند مى خواهد بين تو و برادرت ، امتيازى نباشد، و هيچكدام اظهار برترى بر ديگرى نكنند، و با اين خدمت ، چندين برابر در بهشت به من پاداش عنايت كند... )) .

بالاخره مهمان (پدر) ناگزير حاضر شد و نشست و على (ع ) آب ريخت و او دستش را شست ، سپس على (ع ) حوله را به او داد و او دستش را پاك كرد، آنگاه فرمود: (( سوگند به حقى كه مى شناسم ، در اين كار آنچنان آرامش در من وجود دارد، كه هيچ تفاوتى خودم نمى يابم كه قنبر دست تو را بشويد يا خودم بشويم )) .

وقتى نوبت به پسر رسيد، على (ع ) آب و ظرف و حوله را به فرزندانش ‍ محمد حنفيه داد، و به او فرمود دست پسر را تو بشوى ، محمد حنفيه دستور پدر را اجرا نمود.

/ 274