مردى به محضر امام سجاد(ع ) آمد، و از حال و روزگار دنياى خود شكايت كرد، امام سجاد(ع ) فرمود:مسكين ابن آدم ، له فى كلّ يوم ثلاث مصائب لايعتبر بواحدة منهن ، و لو اعتبر لهانت المصائب و امر الدنيا...: بيچاره انسان كه در هر روز، دستخوش سه مصيبت است كه از هيچيك عبرت نمى گيرد، در صورتى كه اگر عبرت مى گرفت ، مصائب دنيا براى او آسان مى شد.1 هر روز كه از عمر او مى گذرد از عمر او كاسته مى گردد، در صورتى كه اگر از مال او چيزى كاسته مى شد قابل جبران بود، ولى كاهش عمر قابل جبران نيست .2 هر روز، رزقى كه به او مى رسد اگر از راه حلال باشد، حساب دارد، و گرنه عقاب دارد (و اين حساب و عقاب در دادگاه الهى در انتظار او است .) 3 مصيبت سو از همه بزرگتر است ، و آن اينكه هر روز كه از عمر انسان مى گذرد، به همان اندازه به آخرت نزديك مى گردد، ولى نمى داند كه رهسپار بهشت است يا دوزخ ؟ اگر براستى در فكر اين سه مصيبت باشد، گرفتاريهاى مادى ، در برابر آنها ناچيز است و آسان خواهد شد.
118 - نمونه اى از علم على (ع )
عصر خلافت ابوبكر بود تاجرى مى خواست از مدينه به مسافرت طولانى برود، هزار دينار به عنوان امانت به ابوبكر سپرد، سفر او طول كشيد و وقتى به مدينه بازگشت دريافت كه ابوبكر از دنيا رفته است ، نزد خليف دوم رفت و جريان خود را گفت ، او اظهار بى اطلاعى كرد، نزد عايشه دختر ابوبكر رفت ، او نيز اظهار بى اطلاعى كرد، تاجر با سلمان آشنائى داشت نزد او رفت و پريشانى خود را در مورد هزار دينار بيان كرد، سلمان او را به حضور امام على (ع ) برد و جريان را گفت .امام على (ع ) به مسجد آمد و فرمود: امانت تاجر در فلان مكان است ، كه ابوبكر آن را در آنجا پنهان نموده است ، به دستور آن حضرت ، آن مكان را شكافتند و هزار دينار را كه در آنجا بود بيرون آوردند.عمر به على (ع ) گفت : لابد ابوبكر اين راز را به تو گفته بود، امام فرمودند: نه ، نگفته بود، و اگر بناى گفتن بود به تو كه راز محرم او هستى مى گفت ، نه به من .عمر گفت : پس تو از كجا دانستى ؟ امام على (ع ) فرمود: (( خداوند بر زمين فرمان داده تا هر حادثه اى را كه بر روى آن پديد مى آيد، به من خبر دهد. ))
119 - حديثى از زينب (س ) در شاءن على (ع )
ليلى غفاريّه ، از بانوانى بود كه مجروحين جنگ را مداوا مى كرد، و زخمهاى آنها را پانسمان مى نمود، او مى گويد: همراه رسول خدا(ص ) به جبهه مى رفتم و به مداواى مجروحين جنگ مى پرداختيم ، و در جنگ جمل ، همراه امام على (ع ) به جبهه بصره رفتم تا مجروحان را مداوا كنم ، پس از جنگ جمل ، شب مهمان حضرت زينب (س ) دختر على (ع ) شدم ، فرصت را غنيمت شمرده و به او عرض كردم : اگر سخنى از شخص پيامبر(ص ) شنيده اى ، براى من بيان كن (با توجه به اينكه زينب (س ) هنگام رحلت پيامبر(ص ) پنج يا شش ساله بود).زينب (س ) در پاسخ من فرمود: روزى به محضر رسول خدا(ص ) رفتم ، عايشه همسر آن حضرت نزدش بود، در اين وقت على (ع ) به حضور پيامبر(ص ) آمد، پيامبر (ص ) در حضور عايشه ، اشاره به على (ع ) كرد و فرمود: انّ هذا اول الناس ايمانا و اول الناس لقاء لى يوم القيامة ، و آخر الناس لى عهدا عند الموت .: (( اين شخص (على عليه السلام ) نخستين شخصى است كه قبول اسلام كرد، و نخستين فردى است كه در قيامت بامن ملاقات كند، آخرين است كه هنگام رحلت من ، با من وداع مى نمايد. ))