118 - صاحب اين پرچم نيز خواهد آمد - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

118 - صاحب اين پرچم نيز خواهد آمد

كاروان حسينى از مكه به سوى كوفه رهسپار بودند، منزل به منزل از مسافران و... از وضع كوفه كسب اطلاع مى نمودند، وقتى كه امام (در منزلگاه زباله ) از بى وفائى مردم كوفه و شهادت حضرت مسلم (ع ) آگاه شد، دوازده پرچم درست كرد و برافراشت ، و به جمعى از ياران خود فرمان داد، تا هر كدام يك پرچم را بدست گيرند، يازده نفر هر كدام يك پرچم را برداشت و به دوش گرفت ، و تنها يك پرچم باقى ماند، بعضى از ياران گفتند: (( افتخار حمل اين پرچم را به ما بده )) .

امام حسين (ع ) فرمود: (( صاحب اين پرچم هم (كه حبيب بن مظاهر باشد) خواهد آمد )) .

آنگاه امام ، اين نامه را براى حبيب بن مظاهر نوشت :

(( از حسين بن على به حبيب بن مظاهر، مرد فقيه و دانشمند، اى حبيب ! تو خويشاوندى ما را با رسول خدا (ص ) مى دانى و بهتر از ديگران ما را مى شناسى ، تو شخص آزاده و غيرتمند هستى ، جانت را از ما دريغ مدار، كه در روز قيامت ، رسول خدا (ص ) پاداش به تو خواهد داد )) .

119 - شهادت جانسوز چهل نفر مبلّغ

آغاز سال چهارم هجرت بود، پيامبر (ص ) چهل نفر از رجال علمى و تبليغى مسلمان را براى ارشاد مردم منطقه (( نجد )) با سرپرستى (( منذر )) به آن منطقه رهسپار نمود، پيامبر (ص ) نامه اى نوشت كه مضمون آن ، دعوت (( عامر بن طفيل )) (يكى از سران نجد) به آئين اسلام بود، و آن نامه را به يكى از مسلمانان داد تا به او برساند.

از يكسو نامه بدست (( عامر )) رسيد و از سوى ديگر خبر سپاه تبليغى اسلام (مركب از چهل نفر) به منطقه نجد به عامر گزارش شد.

عامر كه طاغوتچه اى مغرور بود، نه تنها نامه رسول خدا (ص ) را نخواند، بلكه نامه رسان را كشت ، و از عشاير و قبائل اطراف خواست تا (( سپاه تبليغ )) را در محاصره خود درآورند.

سپاه تبليغى اسلام ، نه تنها از مبلغان زبردست بودند، بلكه افرادى شجاع و رزمنده نيز بودند، آنها تسليم شدن را براى خود ننگ دانستند، دست به قبضه شمشير گذاشته و با محاصره كنندگان جنگيدند و تا سرحد شهادت از خود دفاع نمودند، همه آنها در اين درگيرى به شهادت رسيدند، جز (( كعب بن زيد )) كه با بدن مجروح ، خود را به مدينه رساند و جريان را اطلاع داد، اين فاجعه جانسوز به (( فاجعه بئر معونه )) معروف است ، زيرا منزلگاه سپاه مبلغين اسلام در منطقه نجد، كنار (( چاه معونه )) بود.

120 - مجازات عبدالله بن سبا

امام صادق (ع ) فرمود: عبدالله بن سبا ادعاى پيامبرى كرد و اظهار مى نمود كه على (ع ) خداست .

اين خبر به على (ع ) رسيد، او را احضار كرد، و به او فرمود: درباره تو چنين شنيده ام ، او گفت : (( آرى در ذهن من چنين القاء شده كه تو خدا هستى ، و من پيغمبر مى باشم )) .

على (ع ) به او فرمود: (( واى بر تو، شيطان بر تو چيره شده ، مادرت به عزايت بنشيند، از اين عقيده برگرد و توبه كن )) .

او باز نپذيرفت ، على (ع ) سه روز او را زندانى كرد، و توبه اش داد، باز او توبه نكرد. آنگاه على (ع ) او را در آتش افكند و سوزاند.

121 - خواب عجيب

سال دوم هجرت بود (( عاتكه )) يكى از دختران عبدالمطلب كه عمه پيامبر (ص ) بود خوابى عجيب ديد و آنرا چنين بيان كرد:

(( در خواب ديدم : شخصى فرياد مى زد اى مردم ، به سوى قتلگاه خود بشتابيد، سپس اين فرياد كننده بر بالاى كوه ابوقبيس (كنار كعبه ) رفت و قطعه سنگ بزرگى را بالا به حركت درآورد، اين قطعه سنگ متلاشى

/ 274