192 - عمر بن سعد را بهتر بشناسيد - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ضد دستورات الهى را بر آنها تحميل نموديد و رفتارتان همچون رفتار كسرى و قيصر (شاهان ايران و روم ) بود، فاتيناهم لناء مرفيهم بالمعروف و نهى عن المنكر و ندعوهم الى حكم الكتاب والسنة و كنّا اهل ذلك : (( ما به ميان اين مردم آمديم تا آنها را امر به معروف و نهى از منكر كرده و به سوى فرمان قرآن و سنّت دعوت كنيم ، كه شايسته اين كار مى باشيم )) .

ابن زياد در برابر گفتار استوار و خلل ناپذير اين اسير قهرمان ، حضرت مسلم (ع ) ديگر ياراى سخن پراكنى نداشت ، ناچار به فحاشى و ناسزاگوئى پرداخت و به ساحت مقدس على (ع ) و حسن و حسين (ع ) جسارت كرد.

اما حضرت مسلم (ع ) فرياد زد: (( اين تو و پدر تواند كه به اين ناسزاها سزاوارند نه ما و على (ع ) و فرزندانش ، اى دشمن خدا هر كار مى كنى بكن )) .

ابن زياد كه در آتش خشم و كينه ، شعله ور شده بود، به يكى از دژخيمانش ‍ بنام (( بكر بن حمران )) ، دستور داد، حضرت مسلم (ع ) را به بالاى قصر ببرد و گردنش را بزند، او نيز همين فرمان را اجرا كرد.

192 - عمر بن سعد را بهتر بشناسيد

در ماجراى حضرت مسلم بن عقيل و دستگيرى آنحضرت در درگيرى جنگ ، او را اسير كرده نزد ابن زياد آوردند.

پس از آنكه حضرت مسلم (ع ) يقين كرد كه او را خواهند كشت ، خواست وصيت كند، در آنجا عمر بن سعد را ديد، به او فرموود: (( بين من و تو خويشاوندى هست ، اكنون احتياج به تو پيدا كرده ام ، لازم است كه نيازم را برآورى ولى اين نياز، سرّى است كه تنها بايد تو بدانى )) .

عمر سعد دنياپرست كه تنها به دنياى خود فكر مى كرد، حاضر نبود كه با مسلم (ع ) بطور سرّى صحبت كند مبادا ابن زياد به او ظنين گردد.

اما خود ابن زياد به عمر سعد گفت : (( در مورد حاجت پسر عمويت ، خوددارى مكن )) .

در اين هنگام عمر سعد برخاست و با حضرت مسلم (ع ) به كنارى رفت ولى ابن زياد آنها را مى ديد.

حضرت مسلم عليه السّلام به او چنين وصيت كرد:

1- شمشير و زره مرا بفروش و با پول آن قرض مرا ادا كن چرا كه از آن وقتى كه به كوفه آمده ام تا حال ، ششصد درهم (و به قولى فرمود: هزار درهم ) قرض گرفته ام .

2- پيكرم را پس از قتل ، از ابن زياد بگير و دفن كن .

3- و براى امام حسين (ع ) نامه بنويس و در آن نامه جريان قتل مرا گزارش ‍ كن .

عمر سعد بلند شد و نزد ابن زياد آمد و همه اين اسرار را فاش نمود، كه ابن زياد با آن خباثتش عمر سعد را خائن خواند.

در اينكه به وصيت حضرت مسلم (ع ) عمل نشد، فعلا كارى نداريم ، آنچه در اينجا مطرح است ، اوج خباثت و پستى عمر سعد است ، كه اسرار نماينده امام حسين (ع ) را فاش نمود، با اينكه (( كتمان سرّ )) از دستورات مؤ كد اسلامى و اخلاقى انسانى است .

ولى در اين اسرار، نكته مهمى جلب توجه مى كند و آن اينكه حضرت مسلم (ع ) وقتى وارد كوفه شد، حدود 20 هزار نفر با او بيعت كردند و اموال بسيار در اختيار او گذاشتند ولى او از بيت المال مسلمين برنداشت به گونه اى كه هنگام شهادت ششصد يا هزار درهم مقروض با اينكه 64 روز در كوفه صاحب اختيار، و والى و فرماندار از طرف امام برحق بود.

نمايندگان و واليان و سرپرستان امور بايد اين درس بزرگ را از حضرت مسلم (ع ) شهيد آغازگر كربلا بياموزند.

193 - ورود دوازده فرشته به محضر پيامبر (ص )

سيد بن طاووس گويد: راويان حديث گويند: (( هنگامى كه يكسال از عمر مبارك امام حسين (ع ) گذشت ، دوازده فرشته به صورتهاى گوناگون به محضر رسول خدا (ص ) آمدند، يكى به صورت شير، دومى به صورت گاو، سومى به صورت اژدها و چهارمى به صورت انسان و هشت فرشته ديگر به صورت ديگر كه با چهره هاى برافروخته و چشماى گريان و بالهاى گسترده بودند و عرض كردند: اى محمد (ص ) به فرزندت حسين (ع ) پسر فاطمه آن خواهد آمد كه

/ 274