127 - شكايت پشه به درگاه سليمان - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

127 - شكايت پشه به درگاه سليمان

حضرت سليمان (ع ) كه بر همه موجودات حكومت مى كرد، زبان همه را مى دانست ، و در ستيزهاى آنها بين آنها داورى مى كرد.

روزى پشه اى از سر علفها برخاست و به حضور سليمان (ع ) آمد و گفت : به دادم برس ، و مرا از ظلم دشمنم نجات بده !

سليمان گفت : دشمن تو كيست ؟ و شكايت تو از او چيست ؟ پشه گفت : دشمن من باد است ، و شكايتم از باد اين است كه هر وقت به من مى رسد مرا مانند پر كاهى به اين دشت و آن دشت مى برد و سرنگون مى سازد.

سليمان گفت : درد دادگاه عدل من بايد هر دو خصم حاضر باشند تا حرفهاى آنها را بشنوم و بين آنها قضاوت كنم .

خصم تنها گرد بر آرد، صد نفير هان و هان ، بى خصم قول او مگير پشه گفت : حق باتو است ، كه بايد خصم حاضر گردد.

حضرت سليمان به باد صبا فرمان داد تا در جلسه دادگاه حاضر شود، و به اعتراض شاكى ، جواب دهد.

باد بى درنگ به فرمان سليمان ، تن نهاد و در جلسه دادگاه حاضر شد، سليمان به پشه گفت همين جا باش ، در ميان شما قضاوت كنم .

پشه گفت : اگر باد اينجا باشد من ديگر نيستم ، زيرا باد مرا مى گريزاند.

گفت : اى شه ! مرگ من از مرگ اوست خود سياه اين روز من از دود اوست او چو آمد من كجا يابم قرار كاو برآرد ازنهاد من دمار اى برادر!اين جريان را خوب درياب ، و بدان كه اگر خواسته باشى نسيم باد خدائى و بهشتى بر روح و جان تو بوزد، پشه هاى گناه را از وجود خود دور ساز، وقتى كه روح و جان تو، فرودگاه پشه ها ماديت گردد بدانكه در آنجا باد روحبخش الهى و نور خدائى نيست . چرا كه وقتى نور تابيد، سايه هاى را از بين مى برد.

128 - جميله بانوى شهيد پرورى

حنظله جوان مخلص و دلاورى بود كه صبح شب زفاف خود، هنوز وقت غسل كردن نداشت ، به ميدان جنگ احد رفت و با دشمنان جنگيد تا به شهادت رسيد، هنگام تشييع جنازه او، پيامبر (ص ) فرمود: مى بينم كه فرشتگان با ظرفها و آب بهشت او را غسل مى دهند، از اين رو او به عنوان (( غسل الملائكة )) (غسل داده شده از جانب فرشتگان ) معروف گرديد.

او همسر قهرمانى بنام جميله داشت ، پس از مدتى پسرى از متولد شد، نام او عبدالله گذاشتند، اين پسر با پرورش و آموزشهاى مادرى همچون جميله بزرگ شد و راه پدر را پيشه خود ساخت ، همواره مدافع اسلام بود، تا آن زمان كه پس از جريان شهادت امام حسين (ع )، ماجراى دلخراش (( حره )) در مدينه پيش آمد.

اين ماجرا چنين بود كه يزيد در سال 63 ه ق اواخر ماه ذيحجه به ماءمورين خونخوار خود دستور داد، به كشتار مردم مدينه دست بزنند، زيرا آنها به يزيد اعتراض كرده بودند كه چرا امام حسين (ع ) و يارانش را كشته است .

در اين فاجعه غمبار هفتصد مرد از مفسران عاليقدر قرآن كشته شدند، وضع تسلط يزيديان آنچنان بود كه هيچكس قدرت مقابله با آنها را نداشت ، در چنين شرائطى ، عبدالله بن حنظله ، فرزند جميله با جمعيت اندكى آماده مقابله و درگيرى با لشكر خونخوار يزيد شدند، او مردم را به جنگ دعوت مى كرد، برادر مادريش محمد بن ثابت ، و هشت پسر خودش را يكى پس از ديگرى به جنگ بايزيديان فرستاد و همه آنها به شهادت رسيدند، سرانجام خود عبدالله يكه و تنها به ميدان رفت و در يك جنگ نابرابر، شهد شهادت نوشيد.

به اين ترتيب شوهر جميله در جنگ احد شهيد شد، دو پسرش و هشت نوه اش در فاجعه حره به شهادت رسيدند، در حالى كه او در اين هنگام بيش ‍ از هفتاد سال داشت ، اين بانوى دلاور از بانوان نادرى است كه مدال شهيد

/ 274