عالم بزرگ سيد معروف به (( صاحب مدارك )) با محقق بزرگ شيخ حسن معروف به (( صاحب معالم )) دو نفر از علماى برجسته شيعه هستند كه در قرن ده و يازده مى زيستند.آنها هم مباحثه و هم درس و دوست صميمى بودند و بعلاوه خويشاوندى نزديك بينشان بود، چرا كه سيد محمد (صاحب مدارك ) پسر خواهر شيخ حسن (صاحب معالم ) بود، و شيخ حسن ، دائى سيد محمد بود.اين دو بزرگوار، بسيار وارسته و پاك بودند و به تحصيل علوم اسلامى و نشر آن همت گماشتند، و از كتابهاى معروف شيخ حسن كتاب معالم الاصول (از كتب درسى حوزه هاى علميه ) است . و از اين رو به (( صاحب معالم )) معروف شده است . و از كتابهاى معروف سيد محمد كتاب (( مدارك الاحكام در شرح شرايع )) است كه از اين رو به (( صاحب مدارك )) معروف شده است . از خصوصيات اين دو عالم وارسته اينكه : هر دو همواره در مسجد حاضر مى شدند و هر كدام جلوتر مى رفت و نماز جماعت مى خواند، و ديگرى ديرتر به مسجد مى رسيد، به اولى اقتدا مى كرد.و از خصوصيات اين دو عالم بيدار اينكه : به ايران براى زيارت قبر شريف حضرت رضا (ع ) نيامدند، از ترس اينكه مبادا شاه عباس اول (كه در آن زمان در ايران حكومت مى كرد) آنها را تكليف كند كه به حضورش بروند، با اينكه شاه عباس نسبت به شاهان ديگر خوب بود، ولى آنها در نجف اشرف ماندند و به ايران نيامدند بخاطر آنكه به دامن پاكشان برچسب روآورى به دربار شاه نخورد.و از ويژگيهاى اين دو دانشمند بزرگ اينكه : هر زمان يكى از آنها كتابى تاءليف مى كرد، به ديگرى مى داد تا مطالعه كند و با توافق همديگر به چاپ كتاب ، اقدام مى كردند، و هرگاه يكى از آنها مساءله اى را بيان مى كرد و ترجيح مى داد، و از ديگرى همان مساءله را مى پرسيدند مى گفت : به همان كه او (شيخ حسن - يا - سيد محمد) فرموده ، مراجعه كنيد... سرانجام سيد محمد (صاحب مدارك ) در جباع لبنان بسال 1009 هجرى قمرى از دنيا رفت ، و صاحب معالم (شيخ حسن ) در آغاز محرم سال 1011 هجرى قمرى دار دنيا را وداع گفت .به اين ترتيب ، اين دو عالم و فقيه و دوست صميمى ، با كمال پاكى زيستند و زندگيشان الگوى عالمان بيدار گرديد.
70 - يادى از شهيد (( ابن الحسين ))
يكى از علماى برجسته قرن چهارم ، فيلسوف و شاعر سترگ ابوالحسن ، ابن الحسين بلخى است كه بسال 325 هجرى قمرى از دنيا رفت .كه شاعر معروف (( رودكى )) در سوگ او گفت :
از شمار دو چشم يك تن كم و از شمار خرد، هزاران بيش
و از شمار خرد، هزاران بيش و از شمار خرد، هزاران بيش
نقل مى كنند: روزى وى تنها نشسته بود و به مطالعه كتاب ، اشتغال داشت ، شخص بى سوادى نزد او رفت و گفت :(( ديدم تو تنها هستى آمدم تا همدم داشته باشى )) .او در پاسخ گفت الان صرت وحيدا (( اكنون تنها شدم )) (يعنى آنگاه كه مشغول مطالعه بودم ، در فكرم ، افكار گوناگون علماء در جولان بود، و با جمعيتى سروكار داشتم ، ولى اينك كه تو از علم بهره اى ندارى و اينجا آمده اى ، من تنها هستم ).و از اشعار ابن الحسين است :
اگر غم را چو آتش دود بودى در اين گيتى سراسر گربگردى خردمندى نيابى شادمانه
جهان تاريك بودى جاودانه خردمندى نيابى شادمانه خردمندى نيابى شادمانه