يكى از افراد خانواده پيامبر اسلام (ص ) از آنحضرت پرسيد: (( آيا در قيامت يادى از دوستان مى شود؟ )) (كه مثلا افراد نيكى از آنها ياد كنند و آنها را نجات بخشد).پيامبر (ص ) در پاسخ فرمود: (( در سه مورد، هيچكس از كسى ياد نمى كند: 1- در نزد (( ميزان )) (و ترازوى عمل ) كه انسان در آن وقت همه فكرش در اين است كه آيا بار گناهش (يا پاداشش ) در ميزان ، سبك است يا سنگين ؟!2- در نزد پل صراط، كه انسان همه فكرش متمركز در اين جهت است كه آيا از آن ، مى تواند عبور كند يا نمى تواند؟ 3- هنگام تقسيم نامه هاى اعمال ، كه انسان همه فكرش ، در اين است كه آيا نامه عملش به دست راستش داده مى شود (و قبول شده ) و يا نه (رفوزه شده است ).در اين سه مورد، نه خويش از خويشاوند خود و نه دوست از دوستش و نه يار از يارش و نه پدر و پسر و مادر هيچكدام در ياد همديگر نيستند، سپس فرمود: (( اين است معنى قول خدا (در آيه 37 سوره عبس ) لكل امرء منهم يومئذ شاءن يغنيه : در آن روز، هر كسى را كارى است كه او را (از توجه به ديگران ) مشغول و غافل داشته است )) پناه مى بريم به خدا در اين سه مورد!
60 - حلم و صبر انقلابى !
ذى الكفل ، يكى از پيامبران خدا بعد از حضرت سليمان (ع ) بود و همچون حضرت داود (ع ) بين مردم قضاوت مى كرد، و هرگز خشمگين نمى شد مگر براى خدا (در موارد نهى از منكر) او در حلم و صبر و تحمل ، عجيب بود به طورى كه در روايات آمده : ابليس يكى از پيروان خود را كه (( ابيض )) نام داشت ، ماءمور كرد تا از راههاى مختلف وارد شده و ذى الكفل را به غضب درآورد، ولى هر كار كرد او نتوانست اين كار را انجام دهد. بعضى نقل مى كنند: شخصى خواست اين پيامبر خدا را خشمگين كند، شب ، هنگام خواب به در خانه او رفت و محكم در را كوبيد، ذى الكفل پشت در آمد و آن را باز كرد، آن شخص گفت : ببخشيد من مساءله اى داشتم مى خواستم بپرسم ولى وقتى شما را ديدم فراموش كردم ، ذى الكفل با كمال مهربانى به او فرمود: (( برو هرگاه مساءله يادت آمد بيا و بپرس )) .آن شخص عمدا در همان شب ، سه بار به در خانه ذى الكفل آمد و در را محكم كوبيد، و در هر سه بار وقتى با آنحضرت روبرو شد، گفت : مساءله را فراموش كردم ، ذى الكفل اصلا خشمگين نشد و فرمود: (( برو هر وقت مساءله يادت آمد بيا و بپرس )) .
61 - نمودارى از دختركشى در زمان جاهليت
قيس بن عاصم به حضور رسول خدا (ص ) آمد و عرض كرد: در زمان جاهليت هفت دخترم را زنده به گور كردم (حال چه كنم ؟).رسول اكرم (ص ) فرمود: بجاى هر يك از آنها، يك برده آزاد كن .او عرض كرد: من شتردار هستم ، نه برده دار.پيامبر (ص ) فرمود: بجاى هر يك از آنها، يك شتر به عنوان هديه به مكه ببر و قربانى كن .موضوع دختركشى و زنده به گور كردن آنها در جاهليت نه تنها يك كار معمولى آنها بود، بلكه به آن افتخار مى كردند، چنانچه شاعر آنها گويد:
سميتها اذ ولدت تموت والقبر صهر ضامن زميت
والقبر صهر ضامن زميت والقبر صهر ضامن زميت
يعنى : (( وقتى آن دختر زائيده شد، او را (( تموت )) (ميميرد) نام نهادم (مقابل يحيى كه به معنى زنده مى شود است ) قبر، دامادى است نگهدار و با وقار )) .و شاعر ديگر در ترسيم ديدگاه مردم جاهليت نسبت به زن مى گويد: