138 - نگين عقيق ، و سه جمله در آن ! - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

را پرسيد، او گفت : (( شوهرم كشاورز است و امسال زراعت بسيار دارد، اگر باران بيايد، حال و روزگار ما خيلى خوب خواهد شد. )) سپس او به خانه دختر ديگرش رفت و حال او را پرسيد، او گفت : (( شوهر من كوزه گر است ، و كوزه هاى بسيار ساخته (و در آفتاب گذارده تا خشك شود) اگر باران نيايد، حال و روزگار ما،بسيار خوب مى شود .

آن مرد، از آنجا رفت و عرض كرد: (( خدايا خودت هر چه صلاح آنها را مى دانى همان را اختيار كن . )) آنگاه امام باقر (ع ) فرمود: (( وضع ما نيز با بستگان خود، اين گونه است ، شما دخالت نكنيد و احترام آنها را نگهداريد. ))

138 - نگين عقيق ، و سه جمله در آن !

وقتى كه اخبار نبوت پيامبر اسلام (ص ) به حبشه رسيد، نجاشى پادشاه عادل و حقجوى حبشه به وزراى خود گفت : (( من مى خواهم اين شخصى را كه در مكّه ادعاى پيامبرى مى كند، امتحان كنم ، به اين ترتيب كه هدايائى را نزد او مى فرستم ، و در ميان هدايا نگين ياقوت و نگين عقيق مى گذارم ، اگر او دنيا طلب باشد و ادعاى پيامبرى را براى رسيدن به پادشاهى ، نموده باشد، از آن نگين ها، ياقوت را براى خود بر مى دارد، و اگر پيغمبر به حق باشد، عقيق را بر مى دارد.

به دنبال اين تصميم ، هداياى گرانقيمتى تهيه كرد و در ميان آنها نگين ياقوت و عقيق گذاشت و براى پيامبر(ص ) فرستاد.

هنگامى كه اين هدايا به پيامبر(ص ) رسيد، آنها را پذيرفت و بين اصحاب خود تقسيم نمود، و براى خود چيزى برنداشت جز نگين عقيق را كه سرخ بود، سپس آن را به على (ع ) و فرمود: (( اى على ! يك سطر (جمله ) روى اين نگين بنويس )) و آن جمله (( لااله الاالله )) باشد.

امام على (ع ) آن نگين را گرفت و نزد حكاك (نگين ساز) برد و فرمود: روى اين نگين دو جمله بنويس ، يك جمله را كه رسول خدا(ص ) دوست دارد و آن (( لااله الاالله )) است و يك جمله را كه من دوست دارم و آن : (( محمد رسول الله )) است .

نگين ساز به همين سفارش عمل كرد، امام على (ع ) نزد او آمد و نگين راگرفت و به حضور پيامبر (ص ) آورد، پيامبر (ص ) ديد روى آن به جاى يك جمله سه جمله نوشته شده است ،به على (ع ) فرمود: من گفته بودم يك جمله (لااله الاالله ) نوشته ، نه سه جمله .

على (ع ) عرض كرد: سوگند به حق تو، من به نگين ساز گفتم : يك جمله را كه تو دوست دارى (لااله الا الله ) بنويسد و يك جمله را كه من دوست دارم (محمد رسول الله ) بنويسد، ولى از جمله سوم هيجگونه خبرى ندارم .

هماندم جبرئيل بر رسول خدا (ص ) نازل شد و عرض كرد: پروردگار بزرگ مى فرمايد: تو آنچه را دوست داشتى (يعنى لااله الا الله ) نوشتى ،و على (ع ) آنچه را دوست داشت (يعنى محمد رسول الله ) را نوشت ،و من نيز در آن نگين جمله اى را كه دوست دارم يعنى (( على ولى الله )) را نوشم .

139 - درس اعتقاد پاك از يك مادر شهيد

حارثه پسر سراقه يكى از دلاوران مخلص و ثابت قدم اسلام در صدر اسلام بود، و بقدرى شيفته اسلام بود كه آروز داشت در راه دفاع از اسلام جان عزيزش را فدا كند، از اين رو به پيامبر (ص ) عرض كرد: دعا كن تا خداوند مقام شهادت را نصيب من كند.

پيامبر (ص ) نيز براى او چنين دعا كرد: (( خدايا مقام شهادت را به حارثه روزى گردان . )) حارثه در جنگ بدر شركت ، با كمال دلاورى به حمايت از اسلام پرداخت ، سرانجام تيرى از ناحيه دشمن به گلوى او اصابت كرد و به شهادت رسيد؛ خبر شهادت او به مادر و خواهرش رسيد.

مادر و خواهر او همراه ساير بانوان كه به استقبال پيامبر (ص ) مى رفتند، حركت كردند، مادر او مى گفت :

سوگند به خدا تا پيامبر (ص ) نيايد و از او نپرسم كه آيا پسرم در بهشت است يا در دوزخ ، گريه نمى كنم ، وقتى كه پيامبر (ص ) آمد و در پاسخ سئوال من فرمود: در دوزخ است آنقدر گريه كنم كه پايان نيابد، و اگر

/ 274