يكى از عمّه هاى پيامبر(ص ) (( اروى )) دختر عبدالمطّلب بود، او با عميربن وهب بن عبدمناف ازدواج كرد و از او داراى يك پسر بنام (( طليب )) گرديد، طليب در سالهاى اول بعثت قبول كرد و موجب شد كه مادرش (( اروى )) نيز مسلمان گرديد.طليب از افرادى است كه با مسلمين ، همراه جعفر طيار به حبشه پناهنده شد، او در جنگ بدر شركت كرد، و سرانجام در عصر خلافت ابوبكر در جنگ اجنادين يا يرموك كه در سرزمين شام واقع شد، به شهادت رسيد.اروى مادر شهيد، همواره با امام على (ع ) و در خط عقيدتى او گام برمى داشت . در آن هنگام كه معاويه در اوج قدرت بود(بعد از شهادت على عليه السلام )، اروى بر او وارد شد، او در اين وقت پيره زن بود، وقتى معاويه او را ديد گفت : (( مرحبا خوش آمدى اى خاله ! بعد از آنكه ما از حجاز خارج شديم ، بر شما چگونه گذشت ؟ )) اروى گفت : اى برادرزاده ! نسبت به كسى كه به تو خدمت كرد، كفران نعمت نمودى ، و با پسر عمويت (على عليه السلام ) بدرفتارى كردى ، و خود را به عنوان خليفه ، كه شايسته تو نيست ، خواندى ، و آنچه را كه حق تو نبود با زور گرفتى ، بى آنكه در راه اسلام رنجى ديده باشى ، تو و پدرانت در پيشرفت اسلام هيچ سهمى نداريد، و به رسول خدا(ص ) كفر ورزيديد، خداوند بزرگان شما را هلاك كرد و شما را خوار ساخت و حق را به صاحبش (محمد (ص) ) برگردانيد، هر چند مشركان خشنود نبودند، سخن ما بالا آمد و پيامبر(ص ) پيروز شد، ولى بعد از پيامبر(ص ) برخلاف حق ، شما بر ما حاكم شديد، و شما براى رسيدن به مقصود، خويشاوندى با پيامبر(ص ) را دليل مى آوريد، با اينكه خويشاوندى ما به پيامبر(ص ) نزديكتر است ، و ما به مقام رهبرى سزاوارتر هستيم ، ولى ما امروز در ميان شما بسان بنى اسرائيل در برابر آل فرعون هستيم ، على (ع ) نسبت به پيامبر(ص ) همانند هارون نسبت به موسى (ع ) بود، اين را بدان كه سرانجام ما بهشت است ، و عاقبت شما در دوزخ خواهد بود.عمروعاص ، شخص دوم دستگاه طاغوتى معاويه ، گفت : سخن را كوتاه كن ، اى پيره زن گمراه كه عقلت را از دست داده اى ، و شهادت تو يك نفر براى تقسيم بهشت و دوزخ كافى نيست .اروى نگاه تندى به عمروعاص كرد و گفت : (( اى پسر نابغه ! تو چه مى گوئى ؟ كه مادرت مشهورترين زن ناپاك بود و از طريق ناپاكى مزد مى گرفت ، پنچ نفر از قريش مدّعى فرزندى تو شدند، از مادرت پرسيدند، او گفت :همه اينها با من رابطه داشتند، نگاه كنيد به هر كدام شبيه تر است ، به او نسبت دهيد، و چون به عاص بن وائل بيشتر شباهت داشتى تو را به او ملحق كردند. )) پس از گفتگوى ديگر، معاويه گفت : از اين حرفها بگذر و خداوند گذشتگان را عفو كند، اكنون بگو چه حاجتى دارى تا برآورده كنم ؟ اروى گفت : مالى اليك حاجة : (( به تو حاجتى ندارم )) سپس از نزد معاويه خارج شد.
105 - دستگيرى دزد، و بريدن دست او
در زمان جاهليت ، شاهان ساسانى اموال و جواهرات نفيسى به رسم هديه ، براى كعبه فرستاده بودند، ساسان بن بابك ، و به قول ديگر اسفندياربن گشتاسب ، دو آهو بره كه از طلا و جواهرات ساخته بودند و چند زره و شمشير، و زيورآلات بسيار، به كعبه اهداء نمود،عمروبن حارث بن مضاض رئيس قبيله جرهم ، هنگام كوچ از مكه ، آنها را در چاه زمزم پنهان نمود، تا زمانى كه عبدالمطّلب به حفر چاه زمزم پرداخت و آن اشياء را بيرون آورد، و آن دو آهو را در چاه درون كعبه نهاد، و هديه هاى ديگرى كه مى آوردند، در درون آن چاه مى افكند، تا اينكه پس از مدتى آن دو آهوى طلائى به سرقت رفت ، كه در داستان سرقت آنها آمده : يكى از شبها گروهى از مشركين قريش ، شراب خوردند، و (( القيان بن يغنين )) همراه آنها بود، وقتى كه اسباب عياشى