89 - كاوه آهنگر در برابر ضحّاك - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


  • بوريا باف اگر چه بافنده است
    نبرندش به كارگاه حرير


  • نبرندش به كارگاه حرير
    نبرندش به كارگاه حرير



89 - كاوه آهنگر در برابر ضحّاك

ضحّاك يكى از ستمگران زشتخوى ايران باستان بود، همواره چون مار و عقرب ، مردم را مى گزند و آسايش آنها را بهم مى زد، و عزيزان را مى كشت و به صغير و كبير رحم نمى كرد.

مدتى بدين منوال گذشت ، ورق روزگار او برگشت و همه راهها به روى او بسته شد و به دريوزگى افتاد، او براى اينكه آبروى از دست رفته خود را به جوى باز گرداند، گروهى از درباريان را در مجلسى جمع كرد و از آنان خواست كه در كاغذى بر حسن سابقه او گواهى دهند كه مثلا ضحّاك شخصى راستگو و نيكوكار است و همه عمر خود جز نيكى ننموده است .

بيچاره مى پنداشت كه امضاى چند نفر، كارهاى او را سامان مى بخشد و مكافات اعمال او را نابود مى كند، ولى لطف قضيه در اينجا است كه در همان مجلس نتيجه عكس گرفته شد، كاوه آهنگر كه در همان وقت براى داد خواهى به آن مجلس آمده بود، از طرف ضحّاك دعوت شد تا نوشته آن كاغذ را با امضاى خود گواهى دهد.

كاوه با كمال شجاعت ، از امضا كردن آن كاغذ سر باز زد، و آن كاغذ را گرفت و پاره نمود و سپس چرم پاره آهنگرى خود را به نيزه اى بست و از آن پرچمى ساخت و مردم را به زير آن پرچم دعوت كرد تا براى سرنگونى ضحّاك قيام كنند، مردم ستم ديده دعوت كاوه را پذيرفتند و قيام كردند و رژيم ضحّاك را سرنگون نمودند، و فريدون را كه نماينده راستى و روشنى و عدالت بود بجاى او نشاندند.


  • چو كاوه برون آمد از پيش شاه
    همى بر خروشيد و فرياد خواند
    از آن چرم كاهنگران پشت پاى
    همان كاوه ، آن بر سر نيزه كرد
    خروشان همى رفت نيزه بدست
    كسى كو هواى فريدون كند
    سر از بند ضحّاك بيرون كند.


  • بر او انجمن گشت بازار گاه
    جهان را سراسر سوى داد خواند
    بپوشيد هنگام زخم دارى
    همانگه زبازار برخواست گرد
    كه اى نامداران يزدانپرست
    سر از بند ضحّاك بيرون كند.
    سر از بند ضحّاك بيرون كند.



90 - كم خورى و زيبائى

رسول اكرم (ص ) فرمود: روزى برادرم عيسى (ع ) در سير و سياحت خود عبور مى كرد تا به شهرى رسيد، در آنجا ديد زن و شوهرى با هم جيغ و داد مى كنند، نزد آنها رفت و فرمود: دعوا و داد و بيداد شما براى چيست ؟ شوهر گفت : اين خانم ، همسر من است ، بانوى شايسته اى است و هيچ گناهى ندارد ولى من دوست دارم كه از من جدا گردد (و بين ما طلاق واقع شود).

عيسى (ع ) فرمود: به هر حال به من بگو، با اينكه او بانوى شايسته اى است راز آن چيست كه مى خواهى از تو جدا گردد.

شوهر گفت : رازش اين است كه او با اينكه پير نشده ، صورتش چروك برداشته و زيبايى خود را از دست داده است .

عيسى (ع ) به زن فرمود: (( اى خانم ! آيا مى خواهى زيبائى چهره خود را باز يابى ؟ )) زن گفت آرى ، البتّه .

عيسى (ع ) فرمود: (( هنگامى كه غذا خوردى قطعا تا سير نشده اى از غذا دست بكش ، زيرا هنگامى كه غذا در

/ 274