يك بز كوهى (شبيه گوزن نر) براى پيدا كردن علف و غذا، روى قلّه هاى كوهها از اين سو به آن سو مى رفت ، بقدرى چابك و تيزهوش بود، كه براى نجات از چنگال صيّاد، از بالاى كوهها حركت مى كرد، و همچون پرنده سبك بال ، با تيزى و هوش خاصى از قله اى به قله ديگر مى پريد، و هر كس او را مى ديد، با خود مى گفت :چنين حيوان تيز هوش و تيز پروازى هرگز طعمه صيّاد نمى شود.ناگاه از بالاى قله كوه ، چشمش بر بز كوهى ماده كه بر بالاى قله كوه ديگر مى چريد افتاد، مستى شهوت آنچنان چشمان او را خيره و كور كرد كه فاصله زياد بين دو كوه را، فاصله اندكى تصوّر كرد و با جهش بسيار تندى از بالاى قله بلند كوه ، به سوى بز كوهى ماده روانه شد، ولى با همين سرعت در ميان دره عميق و وحشتناك بين دو كوه سرنگون گرديد.آرى او كه با چابكى و تيز هوشى ويژه اى از چنگ صيادان كهنه كار و تكاور به سادگى مى گريخت ، براثر سرمستى و غفلت ، آنچنان سر درگم شد كه دام اژدهاى نفس اماره او را به دره هولناكى واژگون نمود، و اين دام بقدرى نيرومند است كه حتى رستم پهلوان را در هم مى شكند، پس قهرمان حقيقى كسى است كه اسير اين دام نگردد چنانكه مولانا در مثنوى در پايان اين قصه گويد:
باشد اغلب صيد اين بز اين چنين رستم ار چه با سرو سبلت بود دام پا گيرش يقين شهوت بود
ورنه چالا كيست چست و خصم بين دام پا گيرش يقين شهوت بود دام پا گيرش يقين شهوت بود
104 - تاكتيك ابوطالب و على (ع ) براى حفظ پيامبر (ص )
در آغاز بعثت ، مشركان همواره در صدد آزار پيامبر (ص ) بودند، حتى تصميم گرفتند كه آنحضرت را به قتل برسانند ولى وجود بنى هاشم (قبيله پيامبر) مانع مى شد كه آنها آنحضرت را بكشند.مثلا ابولهب عموى پيامبر (ص ) با اينكه مشرك بود، ولى حاضر نبود كه برادرزاده اش حضرت محمّد (ص ) را بكشند.همسر ابولهب بنام (( امّ جميل )) به مشركان قول داد كه در فلان روز (مثلا روز يكشنبه ) شوهرم را در خانه مى نشانم و سر گرم مى كنم تا از بيرون خانه كاملا غافل بماند، آنگاه شما محمّد (ص ) را در غياب شوهرم بكشيد.