معاويه عده اى از صحابه و تابعين دروغگو را با پول خريده بود تا آنها بر ضد امام على (ع )، حديث جعل كنند، مانند ابوهريره ، عمروعاص و مغيره بن شعبه از صحابه ، و مانند عروه بن زبير از تابعين .ابوهريره بعد از شهادت على (ع ) به كوفه آمده بود، و با طرفندهاى عجيبى ،(با حمايت از قدرت معاويه ) مطالبى را كه با شاءن على (ع ) نامناسب بود، مى بافت و به پيامبر(ص ) نسبت مى داد، شبها كنار (( باب الكنده )) مسجد كوفه مى نشست و عده اى را با اراجيف خود منحرف مى كرد. شبى يكى از جوانان غيور و آگاه كوفه در جلسه او شركت كرد، پس از شنيدن گفتار بى اساس او، خطاب به او گفت : تو را به خدا سوگند مى دهم آيا شنيده اى كه رسول خدا در مورد على (ع ) اين دعا را كرد:(( اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه )) :(( خدايا دوست بدار، كسى را كه على (ع ) را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه على (ع ) را دشمن دارد. )) ابوهريره (ديد نمى تواند اين حديث روشن و قاطع را رد كند) گفت : اللهم نعم : (( خدا را گواه مى گيرم آرى شنيده ام . )) جوان غيور گفت : (( بنابرين ، خدا را گواه مى گيرم كه تو دشمن على (ع ) را دوست مى دارى و دوست على (ع ) را دشمن دارى (پس مشمول نفرين رسول خدا (( ص )) هستى )، سپس آن جوان بر خاست و با كمال بى اعتنائى آن جلسه را ترك نمود.
141 - قطع سخرانى عبدالله زبير، توسط فريادهاى محمد حنفيه
زبير بن عوام پسر عمه رسول خدا (ص ) بود زيرا مادرش صفيه دختر عبدالمطّلب ، عمه پيامبر (ص ) بود، و از طرفى زبير برادرزاده خديجه (س ) بود زيرا (( عوام )) برادر خديجه بود .زبير بيست فرزند داشت ، معرفترين و بزرگترين آنها عبدالله بن زبير بود كه در سال 64 هجرى در مكه ادعاى خلافت كرد. سرانجام در سال 73 هجرى در مكه توسط سپاه عبدالملك (پنجمين خليفه اموى ) محاصره شد و به هلاكت رسيد، او گر چه با بنى اميه دشمنى مى كرد، تا آنجا كه امام على (ع ) او را (( مشئوم )) (بد سرشت ) خواند و فرمود: مازال الزبير رجلامنا اهل البيت حتى نشاءابنه المشمئوم ، عبدالله .(( زبير همواره مردى از ما اهلبيت (ع ) بود تا آن هنگام كه پسر ناشايسته اش عبدالله ، بزرگ شد. )) روزى عبدالله بن زبير سخنرانى مى كرد، در ضمن سخنرانى از امام على (ع ) بد گوئى نمود، اين خبر به محمد حنيفه يكى از پسران امام على (ع ) رسيد، بر خاست و به مجلس سخنرانى او آمد و ديد عبدالله روى كرسى خطابه ايستاده و گرم سخن است .محمدبن حنيفه با فريادهاى خود، سخنرانى او را بهم زد و خطاب به مردم گفت :شاهت الوجوه اينتقص على و انتم حضورا...