173 - معنى مسلمان ، مؤمن و مهاجر - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

173 - معنى مسلمان ، مؤمن و مهاجر

روزى رسول خدا (ص ) به جمعى از مسلمانان رو كرد و فرمود: (( آيا مى دانيد مسلمان كيست ؟! )) .

آنها عرض كردند: (( خدا و رسولش داناتر است )) .

فرمود: المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده .

(( مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و كردارش ، در سلامت باشند )) .

در اين ميان ، شخصى از آنحضرت پرسيد: (( مؤمن كيست ؟ )) پيامبر (ص ) فرمود: من آمنه المومنون على انفسهم و اموالهم : (( مؤمن كسى است كه مؤمنان در مورد جان و مالشان از ناحيه او در امنيت باشند )) .

شخص ديگرى پرسيد: (( مهاجر كيست )) .

پيامبر (ص ) فرمود: من هجر الشرّ واجتنبه : (( مهاجر كسى است كه از بدى و كار زشت ، دورى و اجتناب كند )) .

174 - مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز!!

در قرآن در آخرين آيه سوره ملك مى خوانيم :

قل اراءيتم ان اصبح ماؤ كم غورا فمن ياءتيكم بماء معين (( اى پيامبر (به كافران ) بگو اگر آب هاى مورد استفاده شما در زمين فرو رود، چه كسى مى تواند آب جارى در دسترس شما قرار دهد؟! )) .

بعضى از مفسّران نقل كرده اند يكى از كوردلان كفّار، هنگامى كه اين آيه را شنيد، گفت : رجال شداد و معاول حداد: (( مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز، آب را از اعماق زمين بيرون مى كشند )) (اينكه غصه ندارد).

او شب خوابيد، آب سياه ، چشمهاى او را فرا گرفت ، در اين حال صدائى شنيد كه مى گويد: (( آن مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز را بياور تا اين آب را از چشم تو بيرون كشند؟! )) .

آيا براستى او مى توانست به وسيله آن مردان قوى و كلنگهاى تيز، خود را از آب سياه چشم ، نجات بخشد؟!، نه هرگز.

175 - امام خمينى در خدمت امام زمان عليه السلام

يكى از علماء كه در نجف اشرف ، همواره در بيت حضرت امام خمينى (مدظله العالى ) بود، نقل مى كند:

يك شب من در خواب ديدم كه در بيرونى منزل امام ، آمده ام ، ديدم امام زمان (ارواحنافداه ) ايستاده اند، مصافحه كردم ، ديدم آنحضرت منتظر شخصى هستند، يكدفعه ديدم امام خمينى از بيتشان بيرون آمدند و همراه امام زمان (ع ) به طرف خيابان موسوم به (( شارع الرسول )) كه در ناحيه قبله حرم حضرت على (ع ) واقع شده ، حركت كردند و دنبالشان جمعيت بسيارى بود، ولى در بين جمعيت ، عرب وجود نداشت .

صبح آن شب كه من اين خواب را ديدم حاج آقا احمد (فرزند ايشان ) از طرف امام نزد ما آمدند و گفتند:

(( امام فرمودند چون ما در نجف اشرف ، رفقائى داشتيم و با آنها در غم و شادى هم رفيق بوديم لازم ديدم ، يك كارى مى خواهم بكنم ، رفقا نيز در جريان باشند )) .

موضوع اين بود كه امام تصميم داشتند از نجف بروند و نمى خواستند كسى بفهمد و منظور اين بود كه رفقا در جريان كار باشند، رفقاى مخصوص با شنيدن اين پيام به خدمت امام رسيدند و بعد جريان مسافرت ايشان به طرف كويت و از آنجا به پاريس پيش آمد كه اين رفقا همراه ايشان بودند براستى عجيب خواب و عجيب تعبيرى ؟!.

176 - موعظه پيامبر (ص )

ابوعبيده جراح از بازرگانان مسلمان بود. (وضع مالى مردم مدينه نيز خوب نبود) ابوعبيده طبق معمول به

/ 274