روزى رسول خدا (ص ) به جمعى از مسلمانان رو كرد و فرمود: (( آيا مى دانيد مسلمان كيست ؟! )) .آنها عرض كردند: (( خدا و رسولش داناتر است )) .فرمود: المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده .(( مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و كردارش ، در سلامت باشند )) .در اين ميان ، شخصى از آنحضرت پرسيد: (( مؤمن كيست ؟ )) پيامبر (ص ) فرمود: من آمنه المومنون على انفسهم و اموالهم : (( مؤمن كسى است كه مؤمنان در مورد جان و مالشان از ناحيه او در امنيت باشند )) .شخص ديگرى پرسيد: (( مهاجر كيست )) .پيامبر (ص ) فرمود: من هجر الشرّ واجتنبه : (( مهاجر كسى است كه از بدى و كار زشت ، دورى و اجتناب كند )) .
174 - مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز!!
در قرآن در آخرين آيه سوره ملك مى خوانيم :قل اراءيتم ان اصبح ماؤ كم غورا فمن ياءتيكم بماء معين (( اى پيامبر (به كافران ) بگو اگر آب هاى مورد استفاده شما در زمين فرو رود، چه كسى مى تواند آب جارى در دسترس شما قرار دهد؟! )) .بعضى از مفسّران نقل كرده اند يكى از كوردلان كفّار، هنگامى كه اين آيه را شنيد، گفت : رجال شداد و معاول حداد: (( مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز، آب را از اعماق زمين بيرون مى كشند )) (اينكه غصه ندارد).او شب خوابيد، آب سياه ، چشمهاى او را فرا گرفت ، در اين حال صدائى شنيد كه مى گويد: (( آن مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز را بياور تا اين آب را از چشم تو بيرون كشند؟! )) .آيا براستى او مى توانست به وسيله آن مردان قوى و كلنگهاى تيز، خود را از آب سياه چشم ، نجات بخشد؟!، نه هرگز.
175 - امام خمينى در خدمت امام زمان عليه السلام
يكى از علماء كه در نجف اشرف ، همواره در بيت حضرت امام خمينى (مدظله العالى ) بود، نقل مى كند:يك شب من در خواب ديدم كه در بيرونى منزل امام ، آمده ام ، ديدم امام زمان (ارواحنافداه ) ايستاده اند، مصافحه كردم ، ديدم آنحضرت منتظر شخصى هستند، يكدفعه ديدم امام خمينى از بيتشان بيرون آمدند و همراه امام زمان (ع ) به طرف خيابان موسوم به (( شارع الرسول )) كه در ناحيه قبله حرم حضرت على (ع ) واقع شده ، حركت كردند و دنبالشان جمعيت بسيارى بود، ولى در بين جمعيت ، عرب وجود نداشت .صبح آن شب كه من اين خواب را ديدم حاج آقا احمد (فرزند ايشان ) از طرف امام نزد ما آمدند و گفتند:(( امام فرمودند چون ما در نجف اشرف ، رفقائى داشتيم و با آنها در غم و شادى هم رفيق بوديم لازم ديدم ، يك كارى مى خواهم بكنم ، رفقا نيز در جريان باشند )) .موضوع اين بود كه امام تصميم داشتند از نجف بروند و نمى خواستند كسى بفهمد و منظور اين بود كه رفقا در جريان كار باشند، رفقاى مخصوص با شنيدن اين پيام به خدمت امام رسيدند و بعد جريان مسافرت ايشان به طرف كويت و از آنجا به پاريس پيش آمد كه اين رفقا همراه ايشان بودند براستى عجيب خواب و عجيب تعبيرى ؟!.
176 - موعظه پيامبر (ص )
ابوعبيده جراح از بازرگانان مسلمان بود. (وضع مالى مردم مدينه نيز خوب نبود) ابوعبيده طبق معمول به