124 - بياد يكى از شهيدان مخلص كربلا - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دوستيشان با ما، مشمول كرامت و لطف خاصّ قرار داد، و به آنها از غذاها و اموال بطور وفورذ، بهره مند ساز و گرفتارى آنها را بر طرف نما.

124 - بياد يكى از شهيدان مخلص كربلا

يكى از شهيدان كربلا (( محمّد بن بشر حضرمى )) است ، در آغاز شب عاشورا كه يك از اصحاب ، با كلماتى وفادارى خود را به امام حسين (ع ) ابراز مى داشتند، در ميان آنها محمّد بن بشر حضرمى نيز بود، در همان وقت به او خبر رسيد كه پسرت در مرز رى ، به اسارت دشمن در آمده است .

محمّد گفت : پاداش مصيبت پسرم و خودم را از درگاه خدا مى طلبم .

امام حسين (ع ) سخن او را شنيد و به او فرمود: خدا تو را رحمت كند، من بيعت خود را از تو برداشتم ، برو براى آزادى پسرت ، كوشش كن .

محمّد بن بشر گفت : اكلتنى السباع حيّا ان فارقتك : (( درّندگان مرا زنده بخورند اگر از تو جدا گردم )) .

امام حسين (ع ) چند لباس كه از برد يمانى بود و هزار دينار قيمت داشت ، به او داد و فرمود: اين لباس را به پسر ديگرت بده ، تا با دادن اين لباسها به دشمن (به عنوان فداء) برادرش را از اسارت دشمن ، آزاد سازد.

به اين ترتيب محمّد با اينكه راه عذرى برايش پيدا شد، استوارى و وفادارى خود را اظهار نمود و ثابت قدم ماند.

125 - رضا به رضاى الهى

يكى از شاگردان امام صادق (ع ) به نام قتيبه مى گويد: يكى از پسران امام صادق (ع ) بيمار شد براى عيادت و احوالپرسى او به سوى خانه او حركت كردم ، هنگامى كه در خانه آنحضرت رسيدم ، ديدم آنحضرت در كنار در، ايستاده و غمگين است ، گفتم : فدايت گردم ، حال كودك چگونه است ؟ فرمود: همانگونه است و بسترى مى باشد.

سپس آنحضرت وارد خانه شد و پس از ساعتى بيرون آمد، ديدم خوشحال به نظر مى رسد و آثار غم در چهره آنحضرت نيست ، با خود گفتم كه حتما كودك ، خوب شده و سلامتى خود را باز يافته است ، به آنحضرت عرض ‍ كردم : فدايت شوم حال كودك چگونه است ؟ فرمود: از دنيا رفت .

عرض كردم : آن هنگام كه كودك زنده بود، غمگين بودى ، ولى اكنون كه مرده ، نشانه غم را در چهره تو نمى نگرم .

فرمود: (( ما اهل بيت ، قبل از مصيبت مرگ ، غمگين مى شويم ، ولى هنگامى كه قضاى الهى فرا رسيد، به آن راضى هستيم و تسليم مقدّرات الهى مى باشيم )) .

126 - خشم پيامبر (ص ) از سخن بلال

عصر رسول خدا (ص ) بود بانوئى دردمند و رنجور از دنيا رفت ، هر كس با خبر مى شد طبق معمول مى گفت : آن زن از دنيا راحت شد، چنانكه روزمره شنيده مى شود كه اگر كسى در اين دنيا بسيار در رنج و درد باشد و بميرد مى گويد راحت شد، بلال حبشى نيز بر اين اساس ، به حضور رسول خدا (ص ) آمد و گفت :

ماتت فلانة فاستراحت : (( فلان زن مرد و راحت شد )) .

پيامبر (ص ) از اين سخن بلال خشمگين شد و به او فرمود: انّما استراح من غفر له : (( بدانكه كسى راحت شود كه مورد آمرزش قرار گيرد )) يعنى هر كسى كه - در هر حال باشد - بميرد، راحت نمى شود، بلكه آغاز ناراحتى او است جز كسى كه بر اثر ايمان و تقوى ، آمرزيده گردد، چنين كسى راحت مى شود.

127 - شجاعت و فراست امام خمينى (ره )

در آن هنگام كه امام خمينى (قدّس سرّه ) در فرانسه بود، و در ايران ، شاه پس از تشكيل شوراى سلطنت ، به

/ 274