همانا كه باشد مرا دستگير خداوند جوى و مى انگبين همان چشمه شير و ماء معين
خداوند تاج و لوا و سرير همان چشمه شير و ماء معين همان چشمه شير و ماء معين
فردوسى اين اشعار را زمانى سرود و خواند كه شيعه را (( رافضى )) و خارج از اسلام مى خواندند، و سلطان محمود، بر خوردى خشن با شيعيان داشت و هيچكس حق دم زدن نداشت ، جز آنكه در جوّ ساخته شاه محمود گام بردارد.
154 - پاسخ امام حسن عليه السلام به سئوال اعرابى
عصر خلافت ابوبكر بود، يك نفر عرب بيابانى ولى مسلمان به حضور ابوبكر آمد و چنين پرسيد: (( من در احرام حجّ، تخم شترمرغى را يافتم و آن را پختم و خوردم ، اكنون چه كفّاره اى بر من واجب است ؟ )) ابوبكر گفت : مرا در تنگناى سختى قرار دادى ، برو نزد عمربن خطّاب تا به مساءله تو پاسخ دهد، او نزد عمر رفت و مساءله خود را مطرح كرد، عمر نيز همچون ابوبكر در جواب مساءله درماند و او را به عبدالرّحمان (بن عوف ) راهنمائى كرد، اعرابى نزد عبدالرحمن رفت و مساءله خود را مطرح كرد، او نيز از پاسخ آن درمانده شد، سرانجام همه به او گفتند:عليك بالاصلع : (( بر تو باد به اصلع )) يعنى نزد آن كسى موى جلو سرش ريخته شده (يعنى على عليه السلام ) برو.او به حضور على (ع ) آمد و گفت : مساءله اى دارم ، امام على (ع ) به او فرمود: هر سؤ ال دارى از اين دو جوان (اشاره به حسن و حسين ) بپرس .او سؤال خود را در حضور حسن (ع ) مطرح كرد، امام حسن به او فرمود: آيا شتردارى ؟ عرب گفت : آرى !فرمود: به اندازه تعدادى كه از تخم شتر مرغ ، خورده اى ، شتر ماده اى از ميان شتران خود بردار، و شتر نرى را با او آميزش به آنچه كه آن شترهاى ماده بچه زائيدند آنها را به كعبه هديه كن (كه در آنجا قربانى شود.) اميرمؤمنان على (ع ) فرمود: بعضى از شترهاى ماده سقط جنين مى كنند، ونطفه در رحم بعضى به بيرون ريخته مى شود.حسن (ع ) فرمود: تخم شترمرغ نيز گاهى فاسد مى گردد.جمعيت حاضر دريافتند، آن كسى كه آن جوان (حسن عليه السلام ) را به مسائل آگاه مى كرد، همان كسى است كه سليمان بن داود(ع ) را آگاه مى ساخت (يعنى جبرئيل ).
155 - نظارت مستقيم رهبر در بازار
امام على (ع ) در عصر خلاف خود به بازار كنار قصّاب آمد و فرمود: اى گروه قصّابها، كسى كه از شما در گوشت بدمد از ما نيست (با توجه به اينكه دميدن در گوشت ، آن را تازه و نيك ، جلوه مى داد) در اين هنگام قصابى كه پشتش به جناب على (ع ) بود، گفت : كلا و الّذى احتجب بالسبع : (( نه هرگز، سوگند به خدائى كه در پشت هفت پرده حجاب قرار گرفته است . )) على (ع ) ضربه اى بر پشت او زد و به او فرمود: اى قصّاب چه كسى در پشت هفت پرده حجاب است ؟ قصّاب گفت : پروردگار عالميان اى امير مؤمنان !امام به او فرمود: مادرت به عزايت بنشيند، سخن غلطى به زبان آوردى ، هيچ چيز در بين خدا و مخلوقاتش ، حجاب نخواهد شد، زيرا خدا در همه جا هست .قصّاب گفت : كفّاره اين حرف غلطى كه گفتم چيست تا ادا كنم ؟ امام فرمود: كفّاره اش آن است كه بدانى كه هر جا باشى خدا با تو هست ، قصّاب گفت : آيا به فقراء غذا بدهم ؟