ابوحنيفه رهبر يكى از مذاهب چهارگانه اهل تسنّن ، با اينكه همه معلومات خود را از امام صادق (ع ) آموخته بود، با آن حضرت مخالفت مى كرد و در برابر فتواى آن حضرت ، فتوا مى داد.او روزى به خانه امام صادق (ع ) آمد، امام از اندرون خانه خارج گرديد و نزد او آمد، در حالى كه به عصا تكيه داده بود.ابوحنيفه گفت : (( اين عصا چيست ، با اينكه سن و سال شما به حدى نرسيده كه عصا به دست بگيرى )) .امام فرمود: آرى نيازى به عصا ندارم ، ولى چون اين عصا يادگار پيامبر (ص ) است و از آنحضرت باقى مانده ، مى خواهم به آن تبرك بجويم .ابوحنيفه عرض كرد: اگر من مى دانستم كه اين عصا، از پيامبر (ص ) است ، بر مى خاستم و آن را مى بوسيدم .امام فرمود: عجبا! سپس آستينش را بالا زد و فرمود:اى نعمان ! سوگند به خدا مى دانى كه اين پوست و موى بازوى من ، پوست و موى رسول خدا (ص ) است ، ولى آن را نمى بوسى (و با من مخالفت مى كنى ).ابوحنيفه بر جست تا دست حضرت را ببوسد، ولى حضرت ، آستينش را كشيد، و به تظاهر او توجه نكرد.
151 - علت سبّ نكردن سعد وقاص از على (ع )
سعد وقاص از سرداران معروف و از شخصيتهاى صدر اسلام به شمار مى آمد،او در جريان خلافت امام على (ع )،كنار كشيد و به عنوان بى طرف زندگى مى كرد،هنگامى كه معاويه روى كار آمد اصرار داشت كه همه مردم ،حضرت على (ع ) را سب و لعن كنند،ولى (( سعد وقاص )) هرگز حاضر نبود كه آنحضرت را سب كند.روزى معاويه با سعد ملاقات كرد و از او پرسيد: (( چرا ابو تراب را لعن نمى كنى ؟ )) سعد در پاسخ گفت :به ياد سه موضوع مى افتم كه رسول خدا (ص ) در شاءن على (ع ) فرمود،از اين رو آنحضرت را سب نمى كنم ،كه اگر يكى از اين سه موضوع ،از آن من مى شد براى من با ارزشتر از همه شتران سرخ مو بود.نخست اينكه شنيدم رسول خدا (ص ) در جريان جنگ تبوك ،هنگامى كه على (ع ) را به عنوان جانشين خود در مدينه گذاشت و خود همراه مسلمين به سوى سرزمين تبوك حركت كرد،آيا مرا همراه زنان و كودكان در مدينه گذاشتى ؟،پيامبر (ص ) فرمود:اما ترضى ان تكون منى بمنزله هارون من موسى الا انه لانبوه بعدى (( آيا خشنود نيستى كه نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسى (ع )باشد، جز اينكه بعد از من پيامبرى نخواهد بود. )) دوّم اينكه :در جريان جنگ خيبر از رسول خدا (ص ) شنيدم فرمود:لا عطين الراية رجلا يحب اللّه و رسوله و يحبه اللّه و رسوله (( پرچم را به دست مردى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد،و خدا و رسولش نيز او را دوست مى دارد )) .سپس على (ع ) را طلبيد و پرچم را به او داد و خداوند،خيبر را به دست على (ع ) فتح كرد.سوّم اينكه مطابق آيه مباهله ،على (ع ) به عنوان جان پيامبر(ع ) معرفى شده است ،آنجا كه در جريان نمايندگان مسيحيان و پيامبر (ص ) هنگامى كه مسيحيان در جلسه مذاكره قبول اسلام نكردند،پيامبر (ص ) طبق فرمان خدا،به آنها پيشنهاد مباهله كرد(يعنى به آنها فرمود:بيائيد دو گروه شويم و به همديگر نفرين كنيم تا خدا عذابش را بر گروه منحرف بفرستد)چنانكه در آيه 16 سوره آل عمران مى خوانيم :فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة اللّه على الكاذبين .