109 - داستان عابد و سگ - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام فرمود: آيا روزه اش را كه در آن ايام نگرفته بايد قضا كند؟ ابويوسف گفت : آرى .

امام كاظم (ع ) فرمود: به من بگو، بين اين دو چه فرقى است كه در مورد اولى (نماز)قضا نيست و در مورد دوم (روزه ) قضا دارد؟ ابويوسف گفت : دستور چنين آمده است .

امام كاظم (ع ) فرمود: در مورد كسى كه در احرام حجّ است ، نيز دستور چنان آمده است كه گفته شد (نبايد مسائل شرعى را قياس كرد). ابويوسف از اين پاسخ ، واسوخته شد، مهدى عباسى به او گفت : (( مى خواستى كارى (براى سرشكستگى امام ) كنى ولى نتوانستى . )) ابويوسف گفت : رمانى بحجر دافع : (( موسى بن جعفر(ع ) با سنگ شكننده مرا ترور كرد. )) يعنى در برابر پاسخ او، دمغ و رمانده شدم .

109 - داستان عابد و سگ

اين داستان را كه هنر زيباى شعرى عالم بزرگ شيخ بهائى (متوفى 1031 ه.ق ) بر زيبائى معناى آن افزوده ، با همان قالب اصلى شعرى در اينجا مى آوريم :


  • عابدى در كوه لبنان بد مقيم
    روى دل از غير حق برتافته
    روزها مى بود مشغول صيام
    نصف آن ، شامش بدى نصفى سحور
    بر همين منوال حالش مى گذشت
    از قضا يك شب نيامد آن رغيف
    كرده مغرب را ادا وانگه عشا
    بسكه چون شد زانمقام دلپذير
    بود يك قريه به قرب آن جبل
    عابد آمد بر در گبرى ستاد
    عابد آن نان بستد و شكرش بگفت
    كرد آهنگ مقام خود دلير
    در سراى گبر بد گرگين سگى
    پيش او گر خط پرگارى كشى
    شكل نان بيند بميرد از خوشى


  • در بن غارى چو اصحاب رقيم
    گنج عزّت را ز عزلت يافته
    يك ته نان مى رسيدش وقت شام
    وز قناعت داشت در دل صد سرور
    نامدى از كوه هرگز سوى دشت
    شد زجوع آن پارسا زار و نحيف
    دل پر از وسواس و در فكر عشا
    بهر قوتى آمد آن عابد بزير
    اهل آن قريه همه گبر و دغل
    گبر او را يك دونان جو بداد
    وز وصول طعمه اش خاطر شكفت
    تا كند افطار بر خبز شعير
    مانده از جوع استخوانى ورگى
    شكل نان بيند بميرد از خوشى
    شكل نان بيند بميرد از خوشى



/ 274