زهير بن قين يكى از ياران دلاور امام حسين (ع ) در كربلا بود، روز عاشورا حضرت عباس (ع ) عازم ميدان بود، زهير نزد آنحضرت آمد و عرض كرد: (( اى پسر اميرمؤمنان ! مى خواهم حديثى را به ياد تو بياورم )) .عباس (ع ) فرمود: حديث خود را بگو كه وقت تنگ است .زهير گفت : (( اى ابوالفضل ! هنگامى كه پدرت خواست با مادرت امّالبنين ازدواج كند، به برادرش عقيل كه نسب شناس بود فرمود: از براى من از بانوئى كه از دودمان شجاع باشد خواستگارى كن ، تا خداوند فرزند شجاعى از او به من بدهد تا بازو و ياور فداكار فرزندم حسين (ع ) گردد، اى عباس ، پدرت تو را براى امروز خواست ، بنابراين در حفظ حرم امام حسين (ع ) كوتاهى نكن )) .عباس (ع ) با شنيدن اين گفتار، آنچنان پر احساس شد كه با شدّت پا در ركاب اسب نهاد به طورى كه تاسمه ركاب قطع گرديد و فرمود: (( اى زهير! در چنين روزى مى خواهى مرا تشجيع كنى و نيرو ببخشى ، سوگند به خدا جانبازى خود را آنچنان به تو بنمايانم كه هرگز نظير آن را نديده باشى )) .عباس (ع ) پس از اين سخن به سوى ميدان دشمن تاخت ، آنچنان به دشمن حمله كرد كه گوئى شمشيرش آتشى است كه در نيزار افتاده است تا اينكه صد نفر از قهرمانان دشمن را كشت .در اين هنگام يكى از سرشناسان دشمن كه به شجاعت معروف بود به نام (( مارد بن صديف تغلبى )) كه كلاه خود محكم بر سر داشت و دو زره اى كه حلقه هايش تنگ بود پوشيده بود، سوار بر اسب به ميدان عباس (ع ) آمد، در حالى كه نيزه بلندى در دست داشت ، و نعره او بر سراسر ميدان پيچيده بود، خود را به نزديك عباس رسانيد و گفت :(( يا غلام ارحم نفسك ، واغمد حسامك ، واظهر للنّاس استسلامك ، فالسّلامة اولى لك من النّدامة . )) (( اى جوان ! به خودت رحم كن ، و شمشيرت را در غلاف كن و آشكار تسليم شو، چرا كه سلامتى براى تو بهتر از پشيمانى است )) .حضرت عباس (ع ) پاسخى به اين مضمون به (( مارد )) داد:(( اى دشمن خدا و رسول ، من آماده نبرد و بلا هستم و با توكّل به خداى بزرگ ، صبر مى كنم چرا كه من پيوند به رسول خدا (ص ) دارم و و برگى از درخت نبوت هستم ، كسى كه در چنين دودمانى باشد هرگز تسليم طاغوت نمى شود و زير پرچم حاكم ستمگر در نمى آيد، و از ضربات شمشير نمى هراسد، من پسر على (ع ) هستم از نبرد با همآوردان ، عاجز نيستم ... )) سپس رجز خواند و آمادگى خود را در برابر (( مارد )) آشكار نمود.يكى از اشعار و رجز او اين بود:
لا تجز عن فكل شيى ء هالك حاشا لمثلى ان يكون بجازع
حاشا لمثلى ان يكون بجازع حاشا لمثلى ان يكون بجازع
(( اى مارد، استوار باش و بدانكه هر چيزى فانى است ، هرگز مثل من ، بى تابى نخواهد كرد )) .در اين هنگام (( مارد )) نيزه بلند خود را به سوى حضرت عباس حواله كرد، عباس (ع ) نيزه او را گرفت و آنچنان كشيد كه نزديك بود مارد از پشت اسب به زمين در غلطد، او ناگزير نيزه خود را رها كرد و دست به شمشير برد.حضرت عباس (ع ) نيزه مارد را تكان داد و فرياد زد: (( اى دشمن خدا از درگاه خداوند اميدوارم كه تو را با نيزه خودت ، به درك جهنم واصل كنم )) .