محمدبن حسين عبدالصمد معروف به (( شيخ بهائى )) از علماى معروف و از مفاخر جهان تشيّع در قرن دهم و يازدهم هجرى است كه بسال 1031 ه.ق از دنيا رفت و قبرش در مشهد در جوار مرقد شريف حضرت رضا(ع ) است .او در يكى از سفرهاى خود، با يكى از علماى اهل تسنّن ملاقات نمود، و خود را در مقابل او، در ظاهر شافعى وانمود كرد. آن دانشمند اهل سنّت كه از علماى شافعى بود، وقتى كه دانست شيخ بهائى ، شافعى است ، و از مركز تشيّع (ايران ) آمد، به او گفت : (( آيا شيعه براى اثبات مطلوب و ادعاى خود، شاهد و دليل دارد؟ )) شيخ بهائى گفت : من گاهى در ايران با آنها روبرو شده ام مى بينم آنها براى ادعاى خود شواهد محكمى دارند.دانشمند شافعى گفت : اگر ممكن است يكى از آنها را نقل كنيد.شيخ بهاء گفت مثلا مى گويند: در صحيح بخارى (كه از كتب معتبر اهل سنت است ) آمده ، پيامبر (ص ) فرمود:فاطمة بضعة منّى من اذاها فقد آذانى و من اغضبها فقد اغضبنى .: (( فاطمه (س ) پاره تن من است ، كسى كه او را آزار دهد، مرا آزار داده و كسى كه او را خشمگين نمايد مرا خشمگين نموده است . )) و در چهار ورق ديگر در همان كتاب است :و خرجت فاطمة من الدنيا و هى عاضبة عليهما.: (( و فاطمه وفات كرد در حالى كه نسبت به ابوبكر و عمر، خشمگين بود. )) جمع اين دو روايت و پاسخ به اين سؤال طبق مبناى اهل سنّت چگونه است ؟ دانشمند شافعى در فكر فرو رفت (كه با توجه به اين دو روايت ، نتيجه اين است كه آن دو نفر، عادل نبودند پس لايق مقام رهبرى نيستند) پس از ساعتى تاءمل گفت : گاهى شيعيان دروغ مى گويند، ممكن است اين هم از دروغهاى آنها باشد، به من مهلت بده امشب به كتاب (( صحيح بخارى )) مراجعه كنم ، و صدق و كذب دو روايت فوق را دريابم ، و در صورت صدق ، پاسخى براى سؤ ال فوق پيدا كنم .شيخ بهاء مى گويد: فرداى آن روز، آن دانشمند شافعى را ديدم و گفتم ، مطالعه و بررسى تو به كجا رسيد؟ او گفت : همانگونه كه گفتم ؛ شيعه دروغ مى گويند، زيرا من صحيح بخارى را ديدم هر دو روايت فوق در آن مذكور است ، ولى بين نقل اين دو روايت ، بيش از پنج ورقه فاصله است ، در حالى كه شيعه مى گفتند: چهار ورق فاصله است !!براستى عجب پاسخى ؟ و شگفت مغلطه اى ، منظور وجود اين دو روايت در آن كتاب است ، خواه بين نقل آن دو روايت پنج ورق فاصله باشد يا پنجاه ورق ، چه فرق مى كند؟!