31 - تاءكيد امام بر تعيين مزد كارگر - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از نود سال دارم ، مگر مرا نمى شناسى ؟ گفتم : نه ، گفت : من اخنس بن زيد هستم ، كه به فرمان عمر سعد اسب بر بدن حسين (ع ) راندم و استخوانهاى او را درهم شكستم ...

سدىّ مى گويد: بسيار ناراحت شدم و قلبم از شدت اندوه ، آتش گرفت ، با خود مى گفتم بايد او را به هلاكت برسانم ، در اين انديشه بودم كه فتيله چراغ ، ناموزون شد برخاستم آن را اصلاح كنم ، اخنس گفت : بنشين من اصلاح مى كنم ، او به طول عمر و سلامتى وجود خود بسيار مغرور بود، برخاست تا فتيله را اصلاح كند آتش فتيله به دست او رسيد و دستش را سوزانيد، هر چه دستش را به خاك ماليد، شعله اش خاموش نشد، و كم كم بازويش را فرا گرفت .

عاجزانه به من گفت : مرا درياب ، سوختم ، گرچه با او دشمن بودم ، آب آوردم و بر دست او ريختم ولى مفيد واقع نشد و همچنان بر شعله آن مى افزود، برخاست و خود را به نهر آب افكند، ولى آنچنان شعله ور در آتش ‍ بود كه وقتى درون آب مى رفت ، شعله آتش از بالاى سر او زبانه مى كشيد، سوگند به خدا آن آتش فرو ننشست تا اخنس را مانند زغال سوزانيد، من به منظره بيچارگى و دريوزگى او نگاه مى كردم :

(( فواللّه الّذى لا اله الاّ هو لكم تطفا حتّى صارفحما و سار على وجه الماء )) (( سوگند به خدواند يكتا، شعله آتش خاموش نشد، تا اينكه به صورت ذغال در آمد و روى آب قرار گرفت )) .

31 - تاءكيد امام بر تعيين مزد كارگر

سليمان بن جعفر مى گويد همراه امام هشتم حضرت رضا (ع ) براى انجام كارى عبور كرديم ، تا اينكه من خواستم به خانه ام باز گردم ، حضرت به من فرمود: (( با من بيا و امشب در خانه ما باش )) .

دعوت حضرت را پذيرفتم و به خانه آنحضرت رفتم ، آنحضرت به غلامان خود نگاه كرد ديد آنها مشغول آماده كردن گل و ساختن ديوار اصطبل هستند، در اين ميان ديد يك نفر غلام سياهى كه غريب بود در آنجا كار مى كند، به غلامان خود فرمود: اين غلام سياه در اينجا چه مى كند؟ آنها عرض كردند: او را به عنوان كارگر اجير كرده ايم تا ما را كمك كند و چيزى در مقابل كارش به او بدهيم .

امام رضا (ع ) فرمود: قاطعتموه على اجرته : (( آيا مزد او را با او قرار داد و تعيين نموده ايد؟ )) غلامان عرض كردند: نه ، بلكه او آمده براى ما كار كند در برابر آنچه ما راضى شديم مزدى به او بدهيم .

امام از اين شيوه ناراحت شد و بر آن غلامان غضب كرد و حتّى با تازيانه آنها را زد كه چرا مزد كارگر را تعيين نكرده اند!!

سليمان بن جعفر مى گويد: من به امام هشتم (ع ) عرض كردم : چرا شما اين گونه خشمگين شده ايد؟ امام رضا (ع ) فرمود: من مكرّر اين غلامان را از تعيين نكردن مزد كارگر نهى كرده ام ، و سفارش اكيد نموده ام كه هر كارگرى را كه براى كار مى آوريد، در مورد مزد او با او قرار داد كنيد، اى سليمان ! اين را بدان كه اگر مزد كارگرى را تعيين نكنى و در آخر كار، سه برابر مزد معمول به او بدهى باز گمان مى كند كه از مزد او كم نموده اى ، و هنگامى كه مزد او را تعيين نمودى و در آخر كار اگر همان مزد او را بدهى از تو تشكر مى كند.

(( فان زدته حبّة عرف ذلك لك و راءى انّك قد زدته . )) (( و اگر به اندازه يك حبّه بر مزد مقرر را بيفزائى ، از تو قدرشناسى مى كند و اعتقاد مى يابد كه تو بر مزدش افزوده اى )) .

32 - پاسخ عميق سليمان به عابد

روزى حضرت سليمان (ع ) با اسكورت و شكوه پادشاهى عبور مى كرد در حالى كه پرندگان بر سرش سايه افكنده بودند و جن و انس در اطرافش با كمال ادب و احترام عبور مى نمودند، در مسير راه ديد عابدى در گوشه اى مشغول عبادت خدا است .

آن عابد هنگامى موكب پر شكوه سليمان را ديد، به پيش آمد و گفت : (( اى پسر داود! براستى خداوند سلطنت و

/ 274