122 - سوغات شهيد مطهّرى از پاريس - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برادر زاده تو به خدايان ما ناسزا مى گويد و عقائد جوانان ما را فاسد كرده و بين ما تفرقه افكنده است ، ما براى مصالحه به اينجا آمده ايم ، به او بگو اگر كمبود مالى دارد، آنقدر از ثروت دنيا براى او جمع كنيم كه ثروتمندترين مرد قريش گردد، و اگر رياست مى خواهد ما حاضريم او را رئيس خود گردانيم .

ابوطالب پيشنهاد مشركان را به آنحضرت ابلاغ كرد، پيامبر (ص ) فرمود:

(( لو وضعوا الشمش فى يمينى والقمر فى يسارى ، ما اردته ، و لكن كلمة يعطونى ، يملكون بها العرب و تدين بها العجم و يكونون ملوكا فى الجنة . )) : (( اگر آنها خورشيد را در دست راست من ، و ماه را در دست چپ من بگذارند، من به آن (در برابر قبول چنين پيشنهاد) تمايل ندارم ، ولى به جاى اينها، در يك جمله با من موافقت كنند، تا در پرتو آن جمله بر عرب حكومت كنند و غير عرب نيز در آئين آنها در آيند، و در آخرت سلاطين بهشت گردند )) .

ابوطالب پيام پيامبر را به آنها ابلاغ كرد، آنها (كه خبر از آن جمله نداشتند) گفتند: يك جمله كه سهل است اگر ده جمله هم باشد مى پذيريم ، بگو آن چيست ؟ پيامبر (ص ) (توسط ابوطالب به آنها) پيام داد كه آن جمله اين است :

تشهدون ان لا اله الا اللّه و انى رسول اللّه : (( گواهى دهيد كه معبودى جز خداى يكتا نيست ، و من رسول خدا هستم )) .

مشركان ، از شنيدن اين سخن سخت وحشت و تعجّب كردند و گفتند: آيا ما 360 خدا را رها كنيم و تنها به سراغ يك خدا برويم ، براستى چه چيز عجيبى ؟!

آيات 4 تا 7 سوره صاد در اين باره نازل گرديد، كه در آيه 5 از زبان مشركان مى خوانيم كه گفتند:

(( اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشيى عجاب . )) (( آيا او (پيامبر) به جاى آنهمه خدايان ، يك خدا قرار داده ؟، براستى چنين قراردادى عجيب و شگفت آور است )) .

به اين ترتيب پيامبر (ص ) در برابر هر گونه مصالحه و سازش با مشركان ، مخالف كرد و براى حفظ توحيد الهى هيچگونه چراغ سبزى به آنها نشان نداد.

122 - سوغات شهيد مطهّرى از پاريس

آن هنگام كه امام خمينى (ره )از عراق به پاريس رفتند، عده اى از بزرگان به ديدار امام شتافتند، يكى از آنها ديدار علامه شهيد مرتضى مطهّرى بود، شهيد مطهّرى پس از اين ملاقات به ايران باز گشتند، دوستانش از او پرسيدند: از پاريس چه ديدى ؟ او در پاسخ گفت : (( چهار آمن )) ديدم ، اكنون اين موضوع را از زبان خود شهيد مطهّرى بشنويم :

من كه قريب دوازده سال در خدمت اين مرد بزرگ تحصيل كرده ام ، باز وقتى كه در سفر اخير به پاريس ، به ملاقات و زيارت ايشان رفتم ، نيز اضافه كرد، وقتى برگشتم ، دوستانم پرسيدند: چه ديدى ؟ گفتم : چهارتا (( آمَنَ )) ديدم .

1- آمَنَ بِهَدَفِهِ: (( امام خمينى به هدفش ايمان دارد )) ، دنيا اگر جمع بشود نمى تواند او را از هدفش منصرف كند.

2- آمَنَ بِسَبيلِهِ: (( به راهى كه انتخاب كرده ايمان دارد )) ، امكان ندارد او را از اين راه ، منصرف كرد، شبيه همان ايمانى كه پيغمبر به هدفش و به راهش ‍ داشت .

3- آمَنَ بِقَوْلِه : (( به گفتارش ايمان دارد )) ، در همه رفقا و دوستانى كه سراغ دارم ، احدى مانند او به روحيّه مردم ايران ايمان ندارد، به ايشان نصيحت مى كنند كه آقا كمى يواشتر، مردم دارند سرد مى شوند، مردم دارند از پاى در مى آيند، مى گويد: نه مردم اين جور نيستند كه شما مى گوئيد، من مردم را بهتر مى شناسم و ما مى بينيم كه روز به روز صحت سخن ايشان آشكار مى شود.

4- و بالاتر از همه ، آمن بِرَبِّه : (( به پروردگارش ايمان دارد )) ، در يك جلسه خصوصى ، ايشان (امام ) به من گفت : (( فلانى !اين ما نيستيم كه چنين مى كنيم ، من دست خدا را به وضوح حس مى كنم )) ، آدمى كه دست خدا و عنايت خدا را حس مى كند و در راه خدا قدم بر مى دارد، خدا هم به مصداق : ان تنصروا اللّه ينصركم (اگر

/ 274