هوشمندى حكيم نزد شاه عصر خود رفت ، شاه به او رو كرد و گفت : (( مرا اندكى موعظه كن )) .حكيم گفت : پند دادن آسان است ولى عمل به آن دشوار مى باشد، وانگهى پند بردن به نزد نادان مانند باريدن باران در شوره زار مى باشد، اكنون اين پند مرا بشنو:هر سرى كه در آن عقل نيست ، مانند چشمه اى است كه در آن آب نيست .هر انسانى كه خصلت جوانمردى ندارد مانند بوستانى است كه گل ندارد.هر دانشمندى كه پرهيزكار نيست ، مانند اسبى است كه لگام ندارد.هر فرمانروائى كه خوف (از خدا) را رهنماى خود سازد، و حلم و خود نگهدارى را همنشين خود قرار دهد، و نزديكانش را همواره به عدل و راستى دستور فرمايد، سزاوار است كه مشمول خشنودى خدا گردد.
171 - نور ايمان در دل كودك
سهل شوشترى از بزرگان عرفاء است كه در سن 80 سالگى در سال 283 ه ق از دنيا رفت .او مى گويد: من سه ساله بودم كه نيمه هاى شب ديدم دائيم (( محمّد بن سوار )) از بستر خواب برخاسته و مشغول نماز شب است ، يك بار به من گفت : (( پسرم ! آيا آن خداوندى كه تو را آفريده ياد نمى كنى ؟ )) گفتم : چگونه او را ياد كنم ؟ گفت : شب هنگامى كه به بستر براى خواب مى آرمى ، سه بار از دل - نه از زبان - بگو: (( خدا با من است و مرا مى نگرد و من در محضر او هستم )) .چند شب ، همين گفتار را از دل گفتم ، سپس به من گفت : اين جمله ها را هر شب ، هفت بار بگو، من چنين كردم ، شيرينى اين ذكر در دلم جاى گرفت ، پس از يكسال ، به من گفت : آنچه گفتم : در تمام عمر تا آنگاه كه تو را در گور نهند، از جان و دل بگو، كه همين ذكر و راه ، دست تو را در دو جهان بگيرد و نجات بخشد، به اين ترتيب نور ايمان به توحيد در دوران كودكى در دلم راه يافت و بر سراسر قلبم چيره شد.
172 - احترام به مقدسات
مرحوم آيت اللّه العظمى بروجردى (ره ) ابتدا كنار مرقد مطهّر آيت اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى ( واقع در مسجد بالا سر مرقد مطهّر حضرت معصومه عليها سلام ) تدريس مى كردند، در يكى از روزها هنگام درس آقا متوجه شد كه يكى از شاگردان به قبر حاج شيخ عبدالكريم ، تكيه داده است ، با تندى به او فرمود: