19 - احترام به شاگرد نوجوان - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(( اگر نمى ترسيدم كه گروهى از امت من مطلبى را كه مسيحيان در باره حضرت مسيح (ع ) گفته اند، در باره تو بگويند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زير پاى تو را براى تبرك برگيرند )) در آغاز سوره عاديات كه به مناسبت اين پيروزى نازل شده پنج سوگند است كه در پنج آيه آمده و ترجمه آن را در اينجا مى آوريم : (( سوگند به اسبان دونده كه به سوى ميدان نفس زنان به پيش مى روند، و بر اثر برخورد سم آنها به سنگها، برق از آنها مى جهد، وصبحگاهان برق آسا بر دشمن حمله مى برند و با حركت سريع خود ذرات غبار را در فضا مى پراكنند و دشمن را در حلقه محاصره قرار مى دهند )) پس دسته جمعى به قلب دشمن حمله ور مى شوند.

19 - احترام به شاگرد نوجوان

يكى از علماء وارسته ، داراى جلسات درس بود، شاگردان از خرد و كلان در آن جلسات شركت مينمودند، و از آموزشهاى او بهره مند مى شدند، او در ميان شاگردان ، به يكى از شاگردانش كه نوجوان بود، احترام بيشتر مى كرد و او را ديگران مقدم مى داشت .

تا اين كه روزى يكى از شاگردان ، از آن عالم وارسته پرسيد: (( چرا اين نوجوان را آن همه احترام مى كنى او را بر ديگران مقدم مى دارى با اين كه ما سن و سال بيشترى نسبت به او داريم ؟! )) .

آن عالم وارسته ، چند مرغ آوردند، آن مرغها را بين شاگردان تقسيم نمود و به هركدام كاردى داد و گفت :(هر يك از شما مرغ خود را در جايى كه كسى نبيند، ذبح كرده و بياورد).

وقت موعود فرا رسيد، و همه شاگردان ، مرغ خود را ذبح كرده و نزد استاد آوردند، امّا آن نوجوان ، مرغ رازنده آورد.

عالم به او گفت : چرا مرغ خود را ذبح نكردى ؟ او در پاسخ گفت : (( شما فرموديد در جائى ذبح كنيد كه كسى نبيند، من هر جا رفتم ديدم خداوند مرا مى بيند )) .

عالم و شاگردانش ، به تيزنگرى و مراقبت او، پى بردند و او را تحسين كردند و دريافتند كه آن عالم وارسته چرا اين جون را آنهمه احترام مى كند.

20 - خاطره اى از جنگ

، در جنگ تحميلى ايران و عراق ، يكى از رزمندگان سپاه جمهورى اسلامى ايران مى گفت : خاطره پرشور و سوزى دارم و آن اينكه : شب جمعه بود، رزمندگان در مسجد جزيره مجنون براى دعاى كميل اجتماع كرده بودند، مسجد تاريك بود، فقط خواننده دعا از نور شعله فانوسى كه در كنارش بود، استفاده مى كرد، در اين ميان برادر رزمنده اى كنار من نشسته بود و آنچنان زار زار مى گريست وهمراه دعاى عرفانى كميل ، با خدا راز و نياز مى كرد، كه گوئى عزيزترين افراد خود را از دست داده است ، مقام عالى شهادت را با اين گريه اش از خدا مى خواست .

اين چنين از دنيا و مادر و پدر و برادر و ماشين و...بريده بود و دل به خدا داده بود، و اينگونه داراى روحيه عالى بود، كه از اين افراد در جبهه بسيارند. دعا و راز ونياز مجهّزترين اسلحه رزمندگان است كه بااين حال به يارى حضرت مهدى فاطمه (عج ) مى شتابند، دعا و مناجات ، همچون چاشنى است كه خرج توپ را از درون لوله آن خارج مى سازدو چون صاعقه اى خرمن هستى دشمن خونخوار را مى سوزاند.

21 - سخن پيامبر (ص ) بعد از نماز صبح

انس بن مالك گويد: رسول خدا (ص ) نماز صبح را با جماعت خواند و پس ‍ از نماز به جمعيت رو كرد و فرمود:

(( اى گروه مردم ! كسى كه خورشيد بر او ناپديد شد، به ماه تمسّك كند، و هرگاه ماه ناپديد شد به ستاره زهره ، متمسك شود، و اگر ستاره زهره ناپديد شد، به ستاره فرقدان (دوستاره درخشنده اى كه نزديك قطب شمالى ديده مى شوند و در فارسى به آن دو برادر گويند) متمسك گردد )) .

سپس فرمود: (( من خورشيدم ، و على (ع ) ماه است ، وستاره زهره ، حضرت زهرا(ع ) است ، و دو ستاره فرقدان ،

/ 274