66 - وقف چشمه ابونيزر و چشمه ديگر - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شد. يكى از پسران نجاشى بنام (( ابو نيزر )) (گويا اسير شده بود) به عنوان برده به يكى از تجّار مكه فروخته شده بود.

امام على (ع ) از اين موضوع اطلاع يافت ، به عنوان جبران محبتهاى نجاشى به مسلمين (در حبشه ) ابونيزر) را از صاحبش خريد و آزاد كرد، از آن پس ‍ ابونيزر با كمال آسايش در حضور امام على (ع ) بود.

ابونيزر قامتى بلند و چهره اى زيبا داشت و سياه چهره نبود، هر كس او را مى ديد، تصور مى كرد كه يك عرب حجازى است .

هيئتى از حبشه به مدينه آمدند تا ابوذر را به خود به حبشه ببرند، و مقام پادشاهى را به او بسپرند.

او نپذيرفت و به آنها گفت : (( پس از آنكه خداوند نعمت اسلام را بر من ارزانى داشت ، ديگر به پادشاهى ، اشتياق ندارم . )) به اين ترتيب امام على (ع )، ابونيزر را در حضور خود نگهداشت و بپاس حقشناسى از خدمات پدرش ، به او مهربانى كرد.

66 - وقف چشمه ابونيزر و چشمه ديگر

امام على (ع ) بعد از رحلت رسول خدا(ص )، در عصر خلفا، كه او را از مقام رهبرى كنار زدند، بيشتر به امور كشاورزى اشتغال داشت ، با زحمات و تلاشهاى خود چندين باغ احداث كرد و چندين چشمه و مزرعه را احداث و نوسازى نمود، و از دسترنج خود هزار برده خريد و آزاد ساخت .

نگهدارى و سر پرستى دو چشمه و باغ را به عهده (( ابونيزر )) فرزند نجاشى شاه حبشه (كه داستانش در داستان قبل بيان شد) واگذار كرد، يكى از آنها بنام ابونيزر، و نام ديگرى باغ (( بغيبغه )) بود.

ابونيزر مى گويد: من در باغ بودم ، روزى امام على (ع ) وارد باغ شد، و فرمود: آيا غذا در نزد تو هست ؟ عرض كردم : با كدوئى كه از اين باغ بدست آمده و روغن ، غذائى آماده ساخته ام .

فرمود: آن غذا را بياور بخوريم .

من براى آماده كردن غذا برخاستم ، آن حضرت نيز برخاست و كنار آب چشمه رفت و دست خود را شست ، سپس متوجّه شد كه دستش به خوبى شسته نشده بود، به كنار نهر آب بازگشت و با آب و ماسه تميز، دست خود را كاملا تميز شست . سپس با دو كف دست از آب آشاميد، سپس به من فرمود: (( كف دستها، تميزترين ظرفها است . )) سپس نم آب را كه در دستش بود به شكمش ماليد و فرمود: (( كسى كه (با خوردن مال حرام ) شكمش را پر از آتش كند، خدا او را از رحمتش دور سازد )) (من ادخل بطنه النّار فابعده الله ).

سپس آن حضرت كلنگ را بدست گرفت و داخل چاه چشمه شد و به لاى روبى قنات پرداخت ، در حالى كه عرق از پيشانيش مى ريخت از چاه بيرون آمد، و بار ديگر به داخل چاه رفت و همچنان به لاى روبى پرداخت ، و هنگام كلنگ زدن به زمين چاه ، صداى همهمه آن حضرت به بيرون چاه مى رسيد، آن قنات را به گونه اى پاكسازى نمود كه به اندازه گردن شتر، آب آن زياد شد، سپس با شتاب از چاه بيرون آمد و فرمود: (( خدا را گواه مى گيرم كه اين چشمه و باغ را وقف كردم )) ، آنگاه به من فرمود: دوات و كاغذ به اينجا بياور، من با شتاب رفتم و قلم و دوات و كاغذ تحصيل كردم و به حضور آن حضرت آوردم .

آن حضرت وقفنامه را چنين نوشت : بسم الله الرّحمن الرّحيم : اين دو باغ را بنده خدا على امير مؤمنان وقف كرد، نام اين دو باغ ، چشمه (( ابونيزر )) و چشمه بغيبغه )) است ، تا محصول آن وقف فقراى مردم مدينه و مسافران درمانده گردد، ليقى بهما وجهه حرّ النّار يوم القيامة : (( تا با وقف اين دو باغ ، على (ع ) چهره اش را از گرماى آتش دوزخ و قيامت ، حفظ كند، )) اين دو باغ فروخته نشود و به كسى بخشيده نگردد، تا خداوند كه خيرالوارثين است ، آن را به ارث ببرد (يعنى تا قيامت وقف باشد) مگر آنكه حسن و حسين (ع ) به اين دو باغ نيازمند گردند، اين دو باغ براى حسن و حسين (ع ) نه براى ديگران ، طلق و آزاد باشد. )) نقل شده : امام حسين (ع ) مقروض شد، معاويه دويست هزار دينار براى امام حسين (ع ) فرستاد كه چشمه ابونيزر را به دويست هزار دينار بفروشد.

امام حسين (ع ) قبول نكرد و فرمود: (( پدرم اين دو چشمه و باغ را وقف نموده تا صورتش در قيامت از حرارت آتش دوزخ محفوظ بماند، بنابراين آن را به هيچ قيمت نمى فروشم . ))

/ 274