172 - جلوگيرى على (ع ) از ناسزاگوئى به دشمن - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

172 - جلوگيرى على (ع ) از ناسزاگوئى به دشمن

در جريان جنگ صفين ، دو نفر از ياران شجاع و پاكباز امام على (ع ) بنام حجربن عدى و عمروبن حمق ، نسبت به مردم شام اظهار برائت مى كردند و به آنها ناسزا مى گفتند، اين خبر به على (ع ) رسيد، آن حضرت آنها را به حضور طلبيد و به آنها فرمود: (( زبان خود را كنترل كنيد، و از ناسزاگوئى خوددارى نمائيد. )) آنها عرض كردند: آيا ما بر حق نيستيم ، و مردم شام پيرو معاويه بر باطل نيستند؟ امام فرمود: آرى چنين است .

آنها عرض كردند: پس چرا ما را از ناسزاگوئى به آنها منع مى كنى ؟ امام فرمود: من نمى پسندم كه شما به عنوان فحش دهنده و ناسزاگو معرفى گرديد و اظهار برائت كنيد، بلكه بجاى آن مناسب است كه كارهاى زشت آنها را فاش كنيد و بگوئيد: روش آنها چنين و چنان است ، و كردارشان ، اين گونه و آن گونه است و بجاى لعن و فحش بگوئيد: (( خدايا خونهاى آنها و خونهاى ما را حفظ كن ، و بين ما و آنها صلح و توافق بر فرما، و آنها را از گمراهى هدايت فرما تا ناآگاهان آنها حق را بشناسند، و از انحراف و تجاوز دست بكشند. )) اتّخاذ چنين روشى را من بيشتر دوست دارم ، و براى شما نيز بهتر است .

حجر و عمرو گفتند: (( اى اميرمؤمنان ! سفارش شما را از جان و دل مى پذيريم ، و شيوه تو را روش خود مى سازيم )) .

173 - دعاى پيامبر(ص ) و على (ع ) براى دوست پاك

عمروبن حمق از اصحاب پيامبر(ص ) و از ياران شجاع و مخلص على (ع ) بود كه سرانجام توسط دژخيمان معاويه دستگير شده و در حصن موصل زندانى گرديد، سرش را بريدند و نزد معاويه به هديه بردند.

او هنگام جوانى براى پيامبر(ص ) آب برد، پيامبر(ص ) آن را آشاميد و سپس ‍ اين دعا را در حق او كرد اللهم امتعه بشبابه : (( خدايا او را از جوانى بهره مند كن . )) اين دعا آنچنان در حق او به استجابت رسيد، كه هشتاد سال از عمرش ‍ گذشت در عين حال موى سفيد در سر و صورت او ديده نشد.

او روزى به حضور امام على (ع ) آمد، امام ديد چهره او زرد شده ، پرسيد: اين زردى چيست ؟ او عرض كرد: بر اثر بيمارى است كه به آن مبتلا شده ام .

امام على (ع ) به او فرمود: مااز خوشحالى شما خوشحاليم ، و هنگام اندوه شما، غمگين هستيم ، و براى بيمارى شما بيمار مى شويم و براى شما دعا مى كنيم .

174 - وفادارى و اخلاص عمروبن حمق

عمروبن حمق آنچنان دلباخته امام على (ع ) بود كه در جريان جنگ صفين در سخت ترين شرائط به حضور على (ع ) آمد و عرض كرد: (( سوگند به خدا اى اميرمؤمنان دوستى من با تو و بيعت من ، بخاطر خويشاوندى بين من و تو نيست ، و براى كسب مال و وجهه و مقام نمى باشد، ولى من تو را به پنج خصلت دوست دارم :

1 تو پسر عموى رسول خدا(ص ) هستى .

2 تو وصى آن حضرت هستى .

3 تو پدر فرزندان او هستى كه از پيامبر(ص ) براى ما باقى مانده اند.

4 تو پيشتازترين افراد به اسلام هستى .

5 تو بزرگترين سهم را در جهاد با دشمن دارى .

اگر من مكلف شوم كه كوههاى استوار را به دوش حمل نمايم ، و در اعماق درياهاى بى كران روم ، تا روزى را بدست آورم كه در آن دوستان تو را حمايت نمايم و دشمنان تو را سركوب كنم ، در عين حال تصور نمى كنم كه همه حقوقى كه از تو بر عهده من است ادا كرده باشم .

امام على (ع )، او را در اين وفادارى محكم ، تصديق كرد و در حق او چنين دعا نمود:

/ 274