در جريان جنگ صفين ، دو نفر از ياران شجاع و پاكباز امام على (ع ) بنام حجربن عدى و عمروبن حمق ، نسبت به مردم شام اظهار برائت مى كردند و به آنها ناسزا مى گفتند، اين خبر به على (ع ) رسيد، آن حضرت آنها را به حضور طلبيد و به آنها فرمود: (( زبان خود را كنترل كنيد، و از ناسزاگوئى خوددارى نمائيد. )) آنها عرض كردند: آيا ما بر حق نيستيم ، و مردم شام پيرو معاويه بر باطل نيستند؟ امام فرمود: آرى چنين است .آنها عرض كردند: پس چرا ما را از ناسزاگوئى به آنها منع مى كنى ؟ امام فرمود: من نمى پسندم كه شما به عنوان فحش دهنده و ناسزاگو معرفى گرديد و اظهار برائت كنيد، بلكه بجاى آن مناسب است كه كارهاى زشت آنها را فاش كنيد و بگوئيد: روش آنها چنين و چنان است ، و كردارشان ، اين گونه و آن گونه است و بجاى لعن و فحش بگوئيد: (( خدايا خونهاى آنها و خونهاى ما را حفظ كن ، و بين ما و آنها صلح و توافق بر فرما، و آنها را از گمراهى هدايت فرما تا ناآگاهان آنها حق را بشناسند، و از انحراف و تجاوز دست بكشند. )) اتّخاذ چنين روشى را من بيشتر دوست دارم ، و براى شما نيز بهتر است .حجر و عمرو گفتند: (( اى اميرمؤمنان ! سفارش شما را از جان و دل مى پذيريم ، و شيوه تو را روش خود مى سازيم )) .
173 - دعاى پيامبر(ص ) و على (ع ) براى دوست پاك
عمروبن حمق از اصحاب پيامبر(ص ) و از ياران شجاع و مخلص على (ع ) بود كه سرانجام توسط دژخيمان معاويه دستگير شده و در حصن موصل زندانى گرديد، سرش را بريدند و نزد معاويه به هديه بردند.او هنگام جوانى براى پيامبر(ص ) آب برد، پيامبر(ص ) آن را آشاميد و سپس اين دعا را در حق او كرد اللهم امتعه بشبابه : (( خدايا او را از جوانى بهره مند كن . )) اين دعا آنچنان در حق او به استجابت رسيد، كه هشتاد سال از عمرش گذشت در عين حال موى سفيد در سر و صورت او ديده نشد.او روزى به حضور امام على (ع ) آمد، امام ديد چهره او زرد شده ، پرسيد: اين زردى چيست ؟ او عرض كرد: بر اثر بيمارى است كه به آن مبتلا شده ام .امام على (ع ) به او فرمود: مااز خوشحالى شما خوشحاليم ، و هنگام اندوه شما، غمگين هستيم ، و براى بيمارى شما بيمار مى شويم و براى شما دعا مى كنيم .
174 - وفادارى و اخلاص عمروبن حمق
عمروبن حمق آنچنان دلباخته امام على (ع ) بود كه در جريان جنگ صفين در سخت ترين شرائط به حضور على (ع ) آمد و عرض كرد: (( سوگند به خدا اى اميرمؤمنان دوستى من با تو و بيعت من ، بخاطر خويشاوندى بين من و تو نيست ، و براى كسب مال و وجهه و مقام نمى باشد، ولى من تو را به پنج خصلت دوست دارم :1 تو پسر عموى رسول خدا(ص ) هستى .2 تو وصى آن حضرت هستى .3 تو پدر فرزندان او هستى كه از پيامبر(ص ) براى ما باقى مانده اند.4 تو پيشتازترين افراد به اسلام هستى .5 تو بزرگترين سهم را در جهاد با دشمن دارى .اگر من مكلف شوم كه كوههاى استوار را به دوش حمل نمايم ، و در اعماق درياهاى بى كران روم ، تا روزى را بدست آورم كه در آن دوستان تو را حمايت نمايم و دشمنان تو را سركوب كنم ، در عين حال تصور نمى كنم كه همه حقوقى كه از تو بر عهده من است ادا كرده باشم .امام على (ع )، او را در اين وفادارى محكم ، تصديق كرد و در حق او چنين دعا نمود: