200 - جوانمردى امام على (ع ) - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام على (ع ) فرمود: شما از من روى گردانيد و با ابوبكر بيعت نموديد، من به خاطر حفظ وحدت و يكپارچگى مسلمين تحمل كردم ، سپس ابوبكر، مقام خلافت را براى عمر قرار داد، باز تحمل كردم ، با اينكه مى دانيد من نزديكترين و بهترين مردم به رسولش بودم ، صبر كردم تا او كشته شد، و در بستر وفات ، مرا يكى از شش نفر قرار داد، باز تحمل كردم و به تفرقه و اختلاف مسلمين دامن نزدم ، سپس با عثمان بيعت كرديد و سرانجام به او يورش برديد و او را كشتيد، در صورتى كه من در خانه ام نشسته بودم ، نزد من آمديد و با من بيعت كرديد چنانچه با ابوبكر و عمر بيعت كرديد شما نسبت به بيعت آنها وفا كرديد، ولى بيعت مرا شكستيد چه باعث شد كه بيعت آنها را نشكستيد و بيعت مرا شكستيد؟ حاضران (كه سخت شرمنده شده بودند) عرض كردند: شما مانند بنده صالح حضرت يوسف باش كه به برادرانش فرمود:

لا تثريب عليكم اليوم ، يغفرالله لكم و هوارحم الرّاحمين .

: (( امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست ، خداوند شما را مى بخشد و ارحم الراحمين است . )) (يوسف -92) امام (ع ) با كمال بزرگوارى به آنها رو كرد و فرمود:

لاتثريب عليكم اليوم .

سپس فرمود: (( ولى در ميان شما مردى هست (اشاره به مردان ) كه گربا دستش با من بيعت كند، با پايش آن را مى شكند. ))

200 - جوانمردى امام على (ع )

در جريان جنگ جمل ، با اينكه عاشيه سوار بر شتر، مردم را بر ضد على (ع ) مى شورانيد، دو نفر از سپاهيان ناآگاه على (ع ) در صدد آن بودند تا نسبت ناروائى به عايشه بدهند.

امام على (ع ) پس از اطلاع ، دستور داد به هر كدام از آنها صد تازيانه زدند.

هنگامى كه عايشه را روانه مدينه كرد، احترام شايانى به او نمود و او را با بهترين روش تا چند كيلومتر بدرقه كرد، بيست نفر زن را ماءمور كرد، آنها لباس و عمامه مردان را پوشيدند، و شمشير به خود حمايل نمودند و به عنوان بيست پاسدار مرد، عايشه را با كمال راعيت عفت به سوى مدينه بردند.

وقتى كه عايشه به يكى از نقاط مسير راه رسيد، با گفتار نامناسب از على (ع ) ياد كرد، از جمله گفت :

(( على با سپاهيان مرد خود كه بر من ماءمور كرده ، حرمت عفت مرا هتك كرد. )) هنگامى كه به مدينه رسيدند، زنها عمامه و لباس مردانه خود را در آورند و به عايشه گفتند: (( ما زن بوديم كه على (ع ) ما را پاسدار تو نموده بود. )) آنكس كه عقل و تقوى ندارد و نفر مرد در حضور على (ع ) بودند و پدران و اجداد خود را مى شمردند و توصيف مى كردند و به وجود آنها افتخار مى نمودند.

امام على (ع ) به آنها فرمود: آيا شما به جسدهاى پوسيده شده و روحهائى كه در دوزخ هستند، افتخار مى كنيد؟!

اگر شما داراى عقل باشيد صاحب نيرو هستيد و اگر با تقوى و پرهيزكار هستيد داراى كمال هستيد و الا فالحمار خير منكما: (( و اگر داراى عقل و تقوى نيستيد، الاغ از شما برتر است . )) (بحارج 70ص 91)الحمدللّه اوّلاو آخرا.

/ 274