185 - خانه هاى عنكبوتى - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چنين صورتى نيز من رئيس ساواك نخواهم بود )) (اين جريان مربوط به قبل از تبعيد امام به تركيه است ).

185 - خانه هاى عنكبوتى

در قرآن 41 سوره عنكبوت مى خوانيم : (( كسانى كه غير از خدا را اولياء خود برگزيدند، همچون عنكبوتند كه خانه اى براى خود انتخاب كرده ، سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است اگر مى دانستيد )) .

اكنون به داستان زير از زبان ارتشبد سابق حسين فردوست بشنويد و به خانه هاى عنكبوتى بيشتر پى ببريد:

روز 22 بهمن (سال 1357 روز پيروزى انقلاب اسلامى ) بود، حدود 5 بعد از ظهر همراه استوار دوستى (راننده ام ) و با اتومبيل نامجو (قهرمان سابق وزنه بردارى ) به منزل دكتر اميد رفتم ، دوستى هم در آنجا ماند، دكتر اميد هم اتومبيلى در محوطه خانه اش داشت ، دوستى هم شبها و روزها مى ماند، احساس مى كردم كه دكتر اميد نگران است كه چرا به خانه او رفته ام ، اما به هر حال او نزديكترين دوستم شده بود و به همين علت پس از خروج از محوطه دفتر، به فكر رفتن به خانه او بودم ، دكتر اميد دائما از لاى پرده به خيابان نگاه مى كرد، اما تلفن آقاى بازرگان و رفتن به منزل سرلشگر قرنى تا حدودى او را آرام كرد... با وجود اين دوباره نگرانى دكتر اميد از بودن من در خانه اش ، شروع شد، تا اينكه روز پنجم اقامت حدود ساعت 8 صبح تلفن زنگ زد، آن طرف مطالبى گفت ، من از تلفن دور بودم ، وقتى تلفن تمام شد، دكتر اميد گفت كه طرف گفت : اينجا كميته مركزى است و خانه شما شناسائى شده و به اين آدرس مراجعه كنيد (آدرس هم داد) راست يا دروغ ، آن را نمى دانم و حرف او را با بدبينى قبول كردم ، چون دكتر اميد در موارد ضرور، دروغگو هم مى شد، فرض را بر اين گذاشتم كه راست است ، دكتر اميد با صراحت گفت : (( ماندن در اينجا ديگر مصلحت نيست و الا براى خودم نيست جان من فداى شما )) (تعارف ايرانى ).

از دكتر اميد تشكر كردم و با استوار دوستى به منزل توران ، خواهرم رفتم ، احساس كردم كه محمّدعلى افراشته شوهرش خيلى نگران شد، ولى خواهرم فوق العاده خوشحال گرديد مدتى بعد تلفن منزل افراشته زنگ زد، دور از تلفن بودم ، پس از خاتمه تلفن به من گفت : فردى تلفن كرد و گفت ، تعدادى هستيم كه تا يك ساعت ديگر براى بحث به منزلتان مى آئيم ، آنچه افراشته گفت را نيز با بدبينى قبول كردم ...افراشته فردى بود كه شب خواهرم را با شش پاسدار گذاشت و از در ديگر فرار كرد، خوشبختانه پاسداران انقلابى بودند، و حتى در پختن غذا به خواهرم كمك كردند، ظروف را شستند و منزل را تميز كردند. يك رفتار اسلامى كه امروز با آن تماس مستقيم دارم .

186 - اقدام براى نجات قاتل يك نفر بهائى

اصل مرجعيت آيت اللّه بروجردى (ره ) بود، در اطراف يزد، يك نفر بهائى بدست يك فرد مسلمانى كشته شد، دادگاه حكم اعدام قاتل را داد، بهائى ها فعاليت بسيار كردند تا اين حكم اعدام ، در يزد اجرا شود، آن هم در روز نيمه شعبان .

روز 14 شعبان اين خبر به آقاى بروجردى (ره ) رسيد مرحوم آيت اللّه فاضل قفقازى (كه يكى از اصحاب خاص آقاى بروجردى بود) مى گويد: وارد خانه آقا شدم ديدم آقا داخل حياط قدم مى زند و به شدت ناراحت است ، علت را پرسيدم ، فرمود: (( مگر نمى دانى آبروى اسلام در خطر است ، همين امروز به ما خبر داده اند كه روز نيمه شعبان ، مسلمانى را به جرم قتل مرد بهائى مى خواهند در شهر يزد اعدام كنند، فرصت براى انجام كارى هم نيست )) .

به ايشان گفتم : راه دارد، فرمود: چطور؟ گفتم : همين الآن حاج احمد (خادم ) را بفرستيد تهران نزد شاه و از شاه بخواهيد جلوى اين اعدام را در روز نيمه شعبان بگيرد، اگر نيمه شعبان واقع نشود، بعد مى توان سر فرصت ، اقدام نمود و اصل قضيه را پى گيرى كرد.

آقا فرمود: پيشنهاد خوبى است ، فورا حاج احمد را به تهران نزد شاه فرستاد، و پيام را به او رساند، شاه هم دستور داد كه اعدام در روز نيمه شعبان انجام نشود.

بعد هم آقاى بروجردى وارد ميدان شد و با فعاليت و تلاش بسيار، قاتل را تبرئه كرد.

/ 274