115 - از اخلاق صاحب بن عباد - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

115 - از اخلاق صاحب بن عباد

اسماعيل بن عباد طالقانى معروف به صاحب بن عباد (متوفى 385 ه.ق ) از علما و حكما و هوشمندان بزرگ قرن چهارم است ، او چند سال وزير سلاطين آل بويه (كه شيعه بودند) مانند مؤ يد الدّوله و فخرالدّوله ديلمى بود، و مدتى حاكم اصفهان گرديد، و در تشييد و استحكام مبانى تشيّع و گسترش آن ، در اصفهان و... نقش مهم داشت ، و او علماء و دانشمندان را به تاءليف و تضعيف ، تشويق مى كرد، مرحوم صدوق ، رئيس محدّثين ، كتاب اخبارالرضا(ع ) را به سفارش او نوشت و...

صاحب بن عباد خود نيز داراى تاءليفاتى بود، از جمله كتاب (( المحيط فى اللّغه در هفت جلد از تاءليفات او است ، و ده هزار شعر در مناقب اهلبيت نبوّت ، و انحرافات معاندين و دشمنان اهلبيت (ع ) سرود، قبرش در اصفهان ، مزار شيعيان است . از خلاق او اينكه : نقل شده ؛ روزى يكى از غلامانش شربتى براى او حاضر كرد و به او داد.

صاحب وقتى كه خواست آن را بنوشد، يكى از اصحاب او گفت : اين سربت را ننوش كه زهرآلود است ، غلامى كه آن شربت را داد نيز ايستاده بود، صاحب بن عباد به آن يار كه گفته بود شربت را ننوش ، گفت : دليل بر قول تو چيست كه در اين شربت ، زهر ريخته اند.

او گفت : تجربه كن ، آن را به آن غلام كه به تو داد، بده بياشامد، تا معلوم شود.

صاحب گفت : من اين كار را روا نمى دانم ، او گفت : پس آن شربت را به مرغى بده و تجربه كن ، صاحب گفت :

عقوبت كردن حيوان ، جايز نيست ، سپس امر كرد شربت آن ظرف را بر زمين ريختند، و به غلام گفت : از نزد من بيرون برو، و دستور داد حقوق ماهيانه او را بدهند و قطع نكنند و گفت : انسان نبايد يقين را با شك دفع كند، و عقوبت نمودن شخصى با قطع كردن روزى او، كار ناجوانمردانه است ، و من چنين كارى را انجام نخواهم داد.

116 - هنرى از هنرهاى صاحب بن عبّاد

علامه بزرگ ، صاحب بن عبّاد (كه پاره اى از حالات او در داستان قبل گذشت ) در زمانى كه وزير فخرالدوله ديلمى بود(يعنى از سال 373 ه.ق به بعد) به فرمان فخرالدوله ، چاهى را در كنار جاده حفر كردند تا عابرين از آب آن استفاده كنند، آنگاه فخرالدّوله به يكى از منشيان دستور داد تا درباره حفر آن چاه و خصوصيات آن ، سند و وقفنامه اى تنظيم كرده و بنويسد.

صاحب بن عبّاد، در ميان حروف ، حرف (( راء )) را نمى توانست به خوبى اداء كند و زبانش در اداى آن ، گير مى كرد، از طرفى آن منشى ميانه خوبى با صاحب بن عباد نداشت .

منشى ، سندى را تنظيم كرد و عمدا كلماتى را در عبارت آن سند، به كار برد كه همه كلمات آن داراى حرف (( راء )) بودند، منشى مى خواست با اين عمل ناپسند (و هنر منفى ) خود، صاحب بن عباد را هنگام خواندن آن سند نزد شاه ، واسوخته كند، او در آن سند چنين نوشت :

امر اميرالامراء عمّره الله ان يحفر بئر فى طريق المارّه ليشرب منه الصادر و الوارد، و حرّر ذلك فى رابع شهر رمضان المبارك بورك فيه الى يوم المحشر.

يعنى : (( امير (شاه ) اميران كه خدا عمرش را زياد كند، فرمان داد چاهى در كنار جاده حفر گردد، تا افرادى كه در كنار آن رفت و آمد مى كنند، از آب آن بهره مند گردند، اين سند در چهارم ماه رمضان نوشته شده ، تا پايان دنيا مايه بركت شود. )) منشى ، سند را به صاحب بن عبّاد داد تا آن را نزد شاه بخواند، صاحب آن سند را گرفت (وقتى كه به رندى منشى پى برد، از هنر مثبت خود استفاده كرد و همان مضمون سند را به عبارت ديگرى خواند كه در هيچ يك از كلمات آن عبارت ، حرف (( راء )) نبود، او چنين خواند:

حكم اعدل الحّكام طول الله مدّة حياته ان يعمل قلب فى سبيل المسلمين لينتفع منه الغادى و الرائح و كتب ذللك فى اوائل ايام الصيام الميمون لازال ميمونا الى يوم القيامة .

يعنى : (( عادلترين حكمرانان كه خدا طول عمر به او بدهد، فرمان داد تا چاهى در مسير مسلمين حفر گردد تا

/ 274