70 - پسران رشيد امّ البنين در برابر امان دشمن - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابوذر گفت : آرى .

پيامبر فرمود: اشتباه مى كنى .

انما لغنى غنى القلب ، و الفقر فقر القلب .

: (( بى نياز انسان به بى نيازى روح او است ، و فقر و نياز او، به فقر و نياز روح او است . )) يعنى معيار بى نيازى و نياز بستگى به بى نيازى و نياز قلب و معنويت انسان دارد، نه جسم و ظاهر.

آنگاه پيامبر(ص ) به ابوذر فرمود: آيا فلان شخص از اهل صفّه (آنانكه مهاجرت كرده اند و در مدينه در كنار مسجد زير سايبانها، زندگى ساده دارند) را مى شناسى ؟ ابوذر گفت : نه ، پيامبر(ص ) چند وصف او را بيان كرد، تا ابوذر گفت : او را شناختم .

پيامبر (ص ) فرمود: او را چگونه مى يابى ؟ ابوذر گفت : او مسكين و تهيدست از اهل بى پناه صفّه است .

پيامبر(ص ) فرمود: هو خير من طلاع الارض : (( اين شخص ، باارزشتر از همه پديده هاى زمين است . ))

70 - پسران رشيد امّ البنين در برابر امان دشمن

ام البنين همسر امام على (ع ) از آن حضرت داراى چهار پسر به اين ترتيب شد: عباس ، عبدالله ، عثمان و جعفر.

اين چهار نفر در روز عاشورا در حال جنگ با دشمن به شهادت رسيدند، نخست عبدالله به شهادت رسيد كه 25 سال داشت . سپس جعفر به شهادت رسيد كه 19 سال داشت . و بعد عثمان به شهادت رسيد كه 21 سال داشت .

و در آخر حضرت عباس (ع ) به شهادت رسيد كه 35 سال داشت . هنگامى كه ابن زياد، شمر را به كربلا مى فرستاد، عبدالله بن ابى محل بن حزام پسر دائى عباس و برادرانش ، نزد ابن زياد بود، از ابن زياد خواست ، امان نامه اى براى فرزندان عمّه اش ام البنين بنويسد، ابن زياد اين پيشنهاد را پذيرفت و امان نامه اى نوشت و به غلام خود داد تا به پسران ام البنين برساند.

غلام به كربلا آمد و امان نامه را به آنها رسانيد، آنها گفتند: (( ما نيازى به امان شما نداريم ، امان خدا بهتر از امان فرزند سميه است . )) بار ديگر در روز نهم محرم (تاسوعا) شمر كه خويشاوندى با ام البنين (ع ) داشت ، به سوى خيام امام حسين (ع ) آمد و فرياد زد: پسران خواهر ما كجا هستند (يعنى عباس و برادرانش كجايند؟) آنها پاسخ شمر را ندادند، امام حسين (ع ) به آنها فرمود: (( گر چه شمر، فاسق است ، ولى يكى از دائيهاى شما است ، جوابش را بدهيد. )) عباس و برادران به شمر گفتند: چه كار دارى ؟ شمر گفت : انتم يا بنى اختى امنون فلا انفسكم مع اخيكم الحسين .

: (( اى پسران خواهرم ، شما در امان هستيد، خود را در كنار برادرتان حسين (ع ) به كشتن ندهيد. )) عباس و برادران با هم در جواب گفتند: لعنك الله و لعن امانك اتومننا و ابن رسول الله لا امان له ؟ : (( خداوند تو و امان تو را لعنت كند، آيا به ما مى دهى ولى به پسر رسول خدا(ص )، امان نمى دهيد. )) امام حسين شب عاشورا ياران خود را دور خود جمع كرد و خطبه خواند و به آنها فرمود: من به شما اجازه دادم و بيعت شما را از گردنم ، رها نمودم ، شما آزاديد، هر كدام دست اهل خانه خود را بگيرد و در تاريكى شب ، از اين ديار برود، زيرا دشمن تصميم به كشتن من دارد، به شما كار ندارد.

در پيشاپيش ياران ، حضرت عباس و برادرانش ، در پاسخ گفتند:

ولم نفعل ذلك ؟ لنبقى بعدك ؟ لا ارانا الله ذلك ابدا.

: (( چرا ما از اينجا برويم ؟ آيا براى اينكه بعد از تو زنده بمانيم ؟ خداوند هر گز ما را چنين نمى يابد كه دست از تو برداريم ، خدا آن روز را نياورد كه ما از تو جدا گرديم . ))

71 - نوازش كودك شيرخوار

عصر پيامبر(ص ) بود، ظهر فرا رسيد، مؤ ذن در مسجد النبى مدينه اذان ظهر را گفت و مردم را به شركت در نماز جماعت با پيامبر(ص ) عوت نمود، پيامبر(ص ) به مسجد آمد و مسلمين ازدحام كردند و صفوف نماز تشكيل

/ 274