98 - مقام حسن و حسين (عليهماالسلام ) - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حنفيه بود، او را محمد بن حنفيه خواندند.

در ماجراى دفن جنازه مطهر امام حسن مجتبى (ع ) وقتى كه عايشه همراه آل مروان ممانعت كردند كه جنازه را كنار قبر پيامبر (ص ) دفن نمايند، در اين موقع ، عايشه بر قاطرى سوار شده بود.

محمد حنفيه به او گفت : (( اى عايشه روزى بر قاطر و روزى بر شتر سوار مى شوى تا با بنى هاشم دشمنى كنى ، نه مالك نفس خود هستى و نه در جاى خود مى نشينى )) .

عايشه از روى طعن گفت :

(( اى پسر حنفيه ، اينها (حسين عليه السلام و...) كه سخن مى گويند، فرزندان فاطمه (ع ) هستند، ولى تو چه كاره اى ؟! )) .

امام حسين (ع ) به عايشه رو كرد و فرمود: (( تو مى خواهى محمد حنفيه را از فاطمى ها دور كنى ، سوگند به خدا او زاده سه فاطمه است ،

1- فاطمه دختر عمران بن عائذ بن مخذوم

2- فاطمه دختر اسد بن هاشم

3- فاطمه دختر زائدة بن رواحه )) .

98 - مقام حسن و حسين (عليهماالسلام )

در جنگ جمل كه بسال 36 هجرى در سرزمين بصره ، بين سپاه على (ع ) و سپاه عايشه ، به وقوع پيوست ، نخست پس از اتمام حجت ، على (ع ) به سپاه دشمن حمله كرد، و اركان آن را متزلزل نمود، سپس پرچم را بدست پسرش محمد حنفيه داد و فرمود: لشكر سختى بر دشمن وارد آورد...

جمعى از ياران ، وقتى كه شجاعت بى نظير محمد حنفيه را ديدند، به اميرمؤمنان (ع ) عرض كردند: (( اگر فضائل خاصى كه براى حسن و حسين (ع ) قرار داده شده نبود، هيچكس را بر محمد حنفيه مقدم نمى داشتيم )) .

امام (ع ) در پاسخ فرمود: اين النجم من الشمس والقمر: (( ستاره كجا و خورشيد و ماه كجا؟ )) (يعنى محمد حنفيه ستاره است ولى حسن و حسين خورشيد و ماه هستند).

ياران عرض كردند: (( ما هرگز محمد حنفيه را همپايه حسن و حسين (ع ) نمى دانيم ، امام (ع ) فرمود: اين يقع ابنى من ابنى بنت رسول الله : (( فرزند من كجا و فرزند دختر پيامبر كجا؟ )) .

99 - پاسخ به هشت سؤال جالب

شخصى به محضر مبارك امام حسين (ع ) رسيد و پس از سلام گفت : (( اى فرزند پيامبر (ص ) سؤالى دارم )) .

امام فرمود: بپرس .

او پرسيد: (( بين ايمان و يقين ، چقدر فاصله است ؟ )) .

امام فرمود: (( به اندازه چهار انگشت )) .

او پرسيد: چگونه ؟ امام فرمود: ايمان ، آن چيزى است كه شنيده باشيم ، و يقين چيزى است كه آن را ببينيم ، و بين گوش و چشم ، چهار انگشت فاصله است .

او پرسيد: بين زمين و آسمان ، چقدر فاصله است ؟ امام فرمود: (( به مقدار استجابت يك دعا )) .

او پرسيد: بين مشرق و مغرب چقدر فاصله است ؟.

امام فرمود: (( به اندازه سير يك روز خورشيد )) .

او پرسيد: (( عزت انسان در چيست ؟ )) .

امام فرمود: (( در بى نيازى از مردم )) .

او پرسيد: زشت ترين چيزها چيست ؟ امام فرمود: (( فسق و گناه در پيرمرد، سختگيرى و تندى در فرمانروا، دروغ از افراد سرشناس و بزرگ ، بخل از ثروتمند، و حرص و آز، از دانشمند )) .

او عرض كرد: اى فرزند پيامبر (ص ) راست فرمودى ، اينك از تعداد امامان آگاهم ساز.

امام فرمود: (( آنها همانند برگزيدگان بنى اسرائيل ، دوازده نفر مى باشند )) .

/ 274