امام حسن (ع ) توسّط جعده دختر اشعث بن قيس كه قبلا همسر آن حضرت بود، مسموم شده و به شهادت رسيد.هنگامى كه خبر شهادت آن حضرت به معاويه رسيد، معاويه به عنوان شكر به سجده افتاد، در آن ايّام ابن عبّاس در شام بود، معاويه او را طلبيد، در حالى كه خوشحال بود و خنده بر لب داشت (به عنوان مسخره ) به ابن عبّاس تسليت گفت و آنگاه پرسيد: (( حسن بن على (ع ) چند سال داشت ؟ )) ابن عبّاس گفت : سن و سال او همه قريش مى دانند، عجيب است كه مثل تو از آن آگاه نباشد.معاويه گفت : به من خبر رسيده كه او داراى بچّه هاى كوچك بود.ابن عبّاس گفت : هر كوچكى بزرگ مى شود، ولى بدان كه كودكان ما بزرگ هستند (و نيازى به ترحّم مانند تو را ندارد) سپس گفت : اى معاويه به چه علّت از وفات امام حسن (ع ) شاد و خندان هستى ؟ سوگند به خدا، وفات او، اجل تو را به تاءخير نمى اندازد، و قبر تو را پر نمى كند، و براستى چقدر بقاى عمر تو و عمر ما بعد از امام حسن (ع ) اندك است !
153 - حديث سفينه در اشعار فردوسى
حكيم ابوالقاسم فردوسى حماسه سراى بزرگ ايران ، پيرو مذهب تشيّع (متوفّى 411 هجرى قمرى ) حديث سفينه را به اشعار زيباى خود در آورده است ، حديث سفينه عبارت از اين است كه پيامبر (ص ) فرمود:مثل اهلبيتى فيكم مثل سفينة نوح من ركبها نجى و من تخلّف عنهاغرق .: (( مثال خاندان من در ميان شما همانند كشتى نوح (ع ) است ، هر آنكس كه بر آن سوار شد نجات يابد، و هر آنكس كه از آن رو گردانيد غرق شده و به هلاكت مى رسد. )) فردوسى در بيان اين حديث چنين سروده است :
حكيم اين جهان را چو دريا نهاد چو هفتاد كشتى بر او ساخته كى پهن كشتى بسان عروس محمّد (ص ) بدو اندرون با على خردمند كر دور دريا بديد بدانست كو موج خواهد زدن بدل گفت اگر با نبىّ و وصىّ همانا كه باشد مرا دستگير
بر انگيخته موج از او تند باد همه بادبانها بر افروخته بياراستى همچو چشم خروس همان اهلبيت نبىّ و ولىّ كرانه ، نه پيدا و بن ناپديد كز از غرق بيرون نخواهد شدن شوم غرقه دارم دو يار و فىّ همانا كه باشد مرا دستگير