106 - يادى از اولين دايه پيامبر(ص ) - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنها تمام شد، قصد كعبه كردند و آن دو آهوى زرين را دزديدند و به بازرگانانى كه به مكه آمده بودند فروختند و با پول آن ، همه كالاهاى كاروان تجارتى آنها را خريدند و سپس يك ماه به عيش و نوش پرداختند، و هيچكس نمى دانست كه آن دو آهوى طلائى را چه كسى دزديده است ، تا اينكه عباس بن عبدالمطلب شبى از شبها از كنار خانه اى كه اين باند دزد در آنجا بودند عبور مى كرد، شنيد كه قيان بن يغنين داستان سرقت دو آهوى مذكور و فروختن آنها را بازگو مى كند، عباس جريان را به قريش خبر داد، قريش جريان را تعقيب كرد و سرانجام معلوم شد كه (( دومك جندل )) غلام آزاد شده بنى مليح آنها را دزديده است ، دست او را به عنوان كيفر، بريدند.

106 - يادى از اولين دايه پيامبر(ص )

پيامبر اسلام (ص ) در كودكى سه روز اوّل و به قولى هفت روز اول از مادرش ‍ آمنه شير خورد و سپس ثويبه اسلميّه (و به نقل بعضى ثويّه ) كنيز ابولهب او را شير داد، و بعد حليمه سعديه .

بنابراين نخستين دايه پيامبر(ص ) ثويبه بود، هنگامى كه پيامبر(ص ) متولد شد، مژده ولايت او را ثويبه به ابولهب داد، ابولهب به خاطر اين مژده ، او را آزاد نمود.

ثويبه بعدها هر وقت نزد پيامبر(ص ) مى آمد، آن حضرت به ياد محبتهاى او به او احترام و احسان مى كرد، خديجه (س ) نيز به او احترام و محبت مى كرد.

حتى رسول خدا(ص ) بعد از هجرت ، براى او لباس و هديه هاى ديگر مى فرستاد، او بعد از فتح خيبر در سال هفتم از دنيا رفت . جالب اينكه : وقتى ابولهب از دنيا رفت ، بعد از يكسال ، برادرش عباس او را در خواب ديد، از او پرسيد: حالت چطور است !

ابولهب گفت : در آتش دوزخ هستم ، ولى هر شب دوبار تخفيفى به عذاب من داده مى شود و از دو انگشت (شست و اشاره ) دستم آب ميمكم ، و اين تخفيف به خاطر آن است كه من ثويبه را به مژدگانى ولادت محمد(ص ) كه او خبر داد، آزاد ساختم .

107 - محبت پيامبر(ص ) به مادر رضاعى

حليمه سعديه ، پيامبر(ص ) را در كودكى به باديه خود برد و شير داد و چند سال از او سرپرستى كرد، بعدها كه پيامبر(ص ) بزرگ شد و با خديجه (س ) ازدواج كرد، حليمه به مكه به حضور پيامبر(ص ) آمد و از قحطى و خشكسالى و هلاكت گوسفندان و چهارپايان شكايت كرد، پيامبر(ص ) به او محبت سرشار نمود، و با خديجه (س ) در مورد كمك به او صحبت كرد، خديجه (س ) چهل گوسفند و شتر به حليمه داد، و او آنها را برداشت و به سوى باديه بازگشت ، و پس از ظهور اسلام ، با شوهرش به حضور پيامبر(ص ) آمدند و قبول اسلام كردند.

108 - درماندگى ابويوسف در محضر امام كاظم (ع )

مهدى عباسى ، سومين خليفه بنى عباس بود، روزى در محضر امام موسى بن جعفر(ع ) شسته بود، ابويوسف (كه از دانشمندان مخالف اهلبيت نتوت بود) در آن مجلس حضور داشت ، به مهدى رو كرد و گفت : اجازه مى دهى سؤالهائى از موسى بن جعفر(ع ) كنم كه از پاسخ آنها درمانده شود؟ مهدى عباسى گفت : اجازه دادم .

ابويوسف به امام كاظم (ع ) گفت : اجازه است سؤالى كنم ؟ امام فرمود: سؤ ال كن ، ابويوسف گفت : كسى كه در مراسم حج ، احرام بسته ، آيا زير سايه رفتن (در هنگام سير) براى او جايز است ؟، امام فرمود: جايز نيست .

او پرسيد: آيا اگر محرم خيمه اى در زمين (به عنوان منزلگاه ) نصب كند و زير آن برود جايز است ؟ امام فرمود: جايز است .

ابويوسف گفت : بين اين دو سايه چه فرق است ، كه در اولى جايز نيست و در دومى جايز است ؟!

امام كاظم (ع ) به او فرمود: در مساءله زنى كه عادت ماهيانه داشته ، آيا نمازهاى آن ايام عادت را بايد قضا كند؟ ابويوسف گفت : نه .

/ 274