200 - امام صادق (ع ) در برابر طاغوت - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

(پيامبر) نامش را بر نام من مقدم داشته است ، از روى غرور نامه رسول خدا (ص ) را پاره كرد.

جالب اينكه روايت شده : (( خسروپرويز نامه اى براى (( فيروز ديلمى )) (كه از بقيه اصحاب سيف بن ذى يزن در گيلان بود) به اين مضمون نوشت : (( به مدينه برو و اين بنده اى كه نامش را بر نام من مقدم داشته است و با كمال گستاخى مرا به غير دين خودم دعوت مى كند دستگير كن و به سوى من بياور )) .

وقتى كه نامه او بدست فيروز ديلمى رسيد، فورا براى اجراى فرمان شاه ، به سوى مدينه رفت و به حضور پيامبر(ص ) رسيد و گفت : (( صاحب من (شاه ايران ) به من فرمان داده كه تو را به نزد او ببرم )) .

پيامبر (ص ) فرمود: (( اما پروردگار من به من خبر داد كه شب گذشته ، صاحب تو كشته شده است )) .

بعدا خبر رسيد كه (( شيرويه )) پسر خسرو پرويز، پدرش (خسرو) را در همان شب كشته است .

فيروز و همراهان از اين جريان و غيب گوئى ، به حقانيت اسلام ، پى بردند و قبول اسلام كردند.

200 - امام صادق (ع ) در برابر طاغوت

در روايت مشهور آمده : منصور دوانيقى (دومين طاغوت عباسى ) به ربيع (وزير دربارش ) فرمان داد و گفت :

(( امام صادق (ع ) را هم اكنون به اينجا حاضر كن )) .

ربيع فرمان منصور را اجرا كرد و امام صادق (ع ) را احضار نمود، وقتى كه منصور آنحضرت را ديد، با خشم و تندى گفت : (( خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم ، آيا در مورد سلطنت من اشكال تراشى مى كنى و مى خواهى غائله بر پا كنى ؟! )) .

امام فرمود: (( نه ، چنين كارى نكرده ام و كسى كه چنين به تو خبر داده ، دروغگو است )) ...

منصور گفت : (( فلانى به من خبر داده است )) .

امام فرمود: (( او را به اينجا بياور، تا رخ به رخ گرديم و موضوع روشن شود )) .

منصور دستور داد، آن مرد را حاضر كردند، به او گفت : تو شنيدى اين امور (مخالت با مرا) از اين آقا (اشاره به امام صادق عليه السلام ).

او گفت : آرى .

امام صادق (ع ) به منصور فرمود: او را سوگند بده ، منصور به آن مرد خبرچين و دروغگو گفت : سوگند مى خورى .

او گفت : آرى .

امام صادق (ع ) به منصور فرمود: او را به من واگذار تا من او را سوگند دهم ، منصور اجازه داد.

امام صادق (ع ) به او فرمود: بگو: برئت الله وقوّته والتجاءت الى حولى وقوّتى ، لقد فعل كذ او كذا جعفر:

(( از خدا و قدرت خدا بيزار شدم و به قدرت و نيروى خود متكى گشتم كه جعفر (امام صادق ) چنين گفت )) .

سعايت كننده دروغگو از اين گونه سوگند امتناع ورزيد و پس از چند لحظه همين سوگند را ياد كرد، هماندم پاهايش به لرزه افتاد، منصور فهميد كه او به مجازات سوگند دروغ گرفتار شده ، گفت : (( اين مرد ملعون را از اينجا بكشيد و بيرونش بيندازيد )) .

ربيع (وزير دربار منصور) گويد: منصور نسبت به امام صادق (ع ) بسيار خشمگين بود، هنگامى كه ديدم امام صادق (ع ) وارد بر منصور شد لبهايش ‍ حركت مى كرد، وقتى در كنار منصور نشست ، مى ديدم هر وقت لبهاى آنحضرت حركت مى كند، از خشم منصور كاسته مى شود، بطورى كه سرانجام منصور از امام خشنود شد و خود را به محضر امام نزديك مى نمود.

وقتى كه امام صادق (ع ) از نزد منصور، بيرون آمد، پشت سرش رفتم و به حضورش رسيدم و گفتم : (( قبل از آمدن شما، اين مرد (اشاره به منصور) خشمگين ترين افراد نسبت به شما بود، ولى وقتى كه به نزد او رفتى و لبهايت را حركت دادى ، خشم او فرو نشست ، به من بگو لبهايت را به چه چيز حركت مى دادى ؟ امام صادق (ع ) فرمود: (( لبهايم را به دعاى جدم امام حسين (ع ) حركت مى دادم )) .

گفتم : (( فدايت گردم ، آن دعا چيست )) ؟ فرمود: آن دعا اين است :

يا عدّتى عند شدّتى ، و يا غوثى كربتى ، احرسنى بعينك التى لاتنام ، واكنفنى بركنك الذى لايرام .

(( اى نيروبخش من هنگام دشواريهايم ، و اى پناه من هنگام اندوهم ، به چشمت كه نخوابد مرا حفظ كن ، و

/ 274