5 - علامه در خدمت امام زمان (ع ) - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گنهكار گفت : من در نزد خود كار نيكى ندارم تا جرئت به دعا و درخواست چيزى از خدا داشته باشم .

راهب گفت : پس من دعا مى كنم تو آمين بگو.

گنهكار گفت : آرى خوب است .

راهب دعا كرد و او آمين گفت ، اتفاقا دعا به استجابت رسيد و ابرى آمد و بالاى سر آنها قرار گرفت و سايه اى براى آنها پديد آورد، هر دو زير آن سايه قسمتى از روز را راه رفتند تا به دو راهى رسيدند و از همديگر جدا شدند، ولى چيزى نگذشت كه معلوم شد ابر بالاى سر آن جوان گنهكار قرار گرفت و از بالاى سر راهب رد شد. راهب نزد آن جوان آمد و گفت : تو بهتر از من هستى ، و آمين تو به استجابت رسيده نه دعاى من ، اكنون بگو بدانم چه كار نيكى كرده اى ؟ آن جوان ، جريان آن زن و توبه و خوف خود را بيان كرد، راهب به راز مطلب آگاه شد و به او گفت :

غفرلك ما مضى حيث دخلك الخوف فانظر كيف تكون فيما تستقيل .

(( گناهان گذشته ات به خاطر ترس از خدا آمرزيده شد، اكنون مواظب آينده باش )) .

5 - علامه در خدمت امام زمان (ع )

علامه حلى (متوفى 726 هجرى قمرى ) در زادگاهش (( حلّه )) سكونت داشت و داراى حوزه درس بود، او هر شب جمعه با وسائل آن زمان ، از حلّه به كربلا براي زيارت مرقد شريف امام حسين (ع ) مى رفت ، (با اينكه بين اين دو شهر، بيش از ده فرسخ فاصله است ) با اين كيفيت كه بعد از ظهر پنجشنبه سوار بر الاغ خود، براه مى افتاد و شب جمعه در حرم مطهر امام حسين (ع ) مى ماند و بعد از ظهر روز جمعه به (( حلّه )) مراجعت مى كرد.

در يكى از روزها كه به طرف كربلا رهسپار بود، در راه شخصى به او رسيد و همراه علامه با هم به كربلا مى رفتند، علامه با رفيق تازه اش هم صحبت شد و در اين ميان مسائلى به ميان آمد، علامه دريافت كه با مرد بزرگ و عالمى سترگ همصحبت شده است ، هر مساءله مشكلى مى پرسيد، رفيق راهش ‍ جواب مى داد، از وسعت علم رفيق راهش ، متحير ماند، با هم گرم صحبت بودند تا آنكه در مساءله اى ، آن شخص برخلاف فتواى علامه فتوا داد. علامه گفت : (( اين فتواي شما بر خلاف اصل و قاعده است ، دليلى هم كه اين قاعده را از بين ببرد نداريم )) .

آن شخص گفت : (( چرا دليل موثقى داريم كه شيخ طوسى (ره ) در كتاب تهذيب در وسط فلان صفحه ، آن را نقل كرده است )) .

علامه گفت : (( من چنين حديثى در كتاب تهذيب نديده ام )) .

آن شخص گفت : (( كتاب تهذيبى كه در پيش تو است ، در فلان صفحه و سطر،اين حديث ، مذكور است )) .

علامه در دنيائى از حيرت فرو رفت ، از اين رو كه اين شخص ناشناس ، تمام علائم و خصوصيات نسخه منحصر به فرد كتاب تهذيب را كه داشت گفت ، درك كرد كه در پيشگاه شخص بزرگى قرار گرفته ، لذا مسائل پيچيده اى كه براى خودش حل نشده بود، مطرح كرد و جواب شنيد، در اين وقت تازيانه اى كه در دست داشت به زمين افتاد، در اين هنگام از آن شخص ‍ ناشناس پرسيد: (( آيا در غيبت كبرى امام زمان (ع )، امكان ملاقات با آن حضرت وجود دارد؟ )) آن شخص ناشناس ، كه تازيانه را از زمين برداشته بود و به علامه مى داد، دستش به دست علامه رسيد، و گفت :

(( چگونه نمى توان امام زمان (ع ) را ديد، در صورتى كه اكنون دستش در دست تو است ! )) .

علامه با شنيدن اين سخن ، خود را به دست و پاى امام زمان (عج ) انداخت ، و آن چنان محو عشق شوق او شد كه مدتى چيزى نفهميد، و پس ‍ از آنكه به حال عادى خود بازگشت ، كسى را در آنجا نديد، بعد كه به منزل مراجعت نمود و كتاب تهذيب خود را باز كرد، ديد آن حديث با همان علائم ، از صفحه و سطر، تطبيق مى كند، در حاشيه آن صفحه كتاب نوشت : (( اين حديثى است كه مولايم ، امام زمان (عج ) مرا به آن خبر داده است )) .

عده اى از علماء همان خط را در حاشيه آن كتاب ديده اند.

6 - افتخار فرشته به شفاعت حسن و حسين (ع )

سلمان مى گويد: در محضر رسول خدا (ص ) بودم ، شخصى مقدارى انگور در غير فصلش براى آن حضرت به هديه آورد،

/ 274