يكى از اصحاب آيت اللّه العظمى بروجردى نقل كرد: روزى در منزل آقاى بروجردى مجلس روضه حضرت زهرا(س ) برقرار بود، حجة الاسلام احمد طباطبائى پسر ايشان نزد من نشسته بود، بعد از روضه خوانى ، آقاى بروجردى به من فرمود: (( چرا احمد را ادب نكرديد؟ داشت تبسم مى كرد (لبخند مى زد) آيا در روضه فاطمه زهرا(س ) نبايد حفظ كرد؟ )) .
167 - جلودارى الاغ !
شخصى در بستر مرگ بود، دستور داد همه بستگان و دوستانش كنار بسترش بيايند تا او از همه آنها حلاليت بطلبد، اين كار انجام شد، و در آخر گفت : شتر سوارى مرا نيز بياورند تا از او حلاليت بطلبم ، شترش را آوردند، او دست بر گردن و صورت شتر كشيد و گفت : من مدتها بر تو سوار مى شدم ، تو براى من زحمت فراوان كشيدى ، اگر در اين مدت از من آزار و زحمتى ديدى و در علوفه تو كوتاهى كردم ، مرا ببخش و حلال كن . شتر گفت : هر چه آزار و بدى به من كردى همه را بخشيدم ، مگر اين گناه را كه گاهى افسار مرا به پالان الاغى مى بستى و خودت سوار بر الاغ مى شدى و مرا به دنبال الاغ مى بردى ، و مردم نگاه مى كردند و مى ديدند كه جلودار من الاغى شده است ، من هرگز اين گناه تو را نمى بخشيدم ، تو چرا هتك احترام من نمودى و الاغى را بر من مقدم داشتى ، مگر نمى دانستى كه مقدم داشتن نادان و ابله بر بزرگ و دانا، جنايتى نابخشودنى است !
168 - نابودى يكى از مهره هاى مرموز شاه
يكى از مهره هاى رژيم شاهنشاهى ، شخصى بنام (( هدايت اسلامى نيا )) بود، او مدتى رئيس اطاق اصناف تهران بود، از كارهاى او اين بود كه رابطه اى بين بازاريان و رژيم ، و همچنين روحانيون و رژيم برقرار كند...در اين مسير ثروتهاى كلانى تحصيل كرد، او منزلى با محوطه پنج هزار مترى در خيابان پيراسته مقابل باغ فردوس داشت كه داراى خانه اى مجلل و زيبا بود، او صاحب يك ويلاى زيبا در واريان (آن سوى درياچه كرج ) داشت ، و با قايق موتورى مخصوصش به آنجا رفت و آمد مى كرد و...به علاوه ثروتهاى كلان او، اكثرا به شكل ارزيا ويلاهاى متعدد در اروپائى غربى حفظ مى شد.او يك فرد تردست و مرموز بود، و مى توانست براى نجات خود از دست انتقام اسلامى ، هر كجا كه خواست بگريزد، از اين رو با پيروزى انقلاب ، به راحتى به خارج گريخت .اما دست قوى انتقام ، اين بار به صورت پسرش ، او را از بين برد، چند ماه از گريز او به خارج نگذشته بود كه پسرش با همدستى يك آمريكائى ، به منظور تصاحب ثروت باد آورده پدر، او را كشت و به اين ترتيب شناسنامه اين برده زر و زور و تزوير باطل گرديد.
169 - سوزاندن دعوتنامه مرموز اجنبى
در ماجراى جنگ تبوك (كه در سال نهم هجرت واقع شد) مسلمانان طبق فرمان اكيد پيامبر (ص ) بسيج شدند و براى جلوگيرى از دشمن به سوى سرزمين تبوك (نواحى شام ) حركت كردند، سه نفر از مسلمانان بنام هاى ؛ (( مراره ، هلال و كعب بن مالك )) ، بدون عذر، از رفتن به جبهه سستى نمودند.هنگامى كه پيامبر (ص ) و مسلمانان ، به مدينه باز گشتند، پيامبر (ص ) دستور داد: (( هيچكسى حق ندارد با