197 - پاسخ امام به سؤال عروس - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرمان تو برنتابيم و دوستانت را يارى نموده و با دشمنانت ، دشمن مى باشيم )) .

امير مؤمنان (ع ) براى اين دوست مخلص خود چنين دعا كرد:

اللهمّ نوّر قليه بالتّقّوى واهده الى صراط مستقيم :

(( خداوندا! قلب او را به تقوى و پاكى منوّر گردان و به راه راست هدايتش ‍ كن )) .

سپس فرمود: (( اى (( عمرو! )) كاش صد تن در لشكر من مانند تو وجود داشت )) عمرو بن حمق سرانجام بدستور معاويه به شهادت رسيد و سرش را از بدنش جدا كردند و به نيزه زدند و براى همسرش آمنه كه در زندان بود فرستادند.

امير مؤمنان على (ع ) روزى به او فرمود: (( تو را بعد از من مى كشند، و سرت را از تن جدا كرده و مى گردانند و اين سر، نخستين سرى است كه در تاريخ اسلام ، از جائى به جاى ديگر منتقل مى شود، واى بر قاتل تو )) .

همانگونه كه على (ع ) خبر داده بود، واقع شد، و (( عمرو )) با اينكه مى دانست به دشواريهاى بسيار سختى گرفتار مى شود، با كمال قدرت و صلابت به راه خود ادامه داد و لحظه اى از خط على (ع ) خارج نشد، و دعاى على (ع ) در وجود او ديده مى شد، او هم دلى پاك و نورانى داشت و هم تا دم مرگ ، در راه راست گام برداشت .

197 - پاسخ امام به سؤال عروس

در اوائل سالهاى پيروزى انقلاب ، اتفاق مى افتد كه بعضى تقاضا مى كردند تا حضرت امام خمينى (مدظله ) عقد ازدواج آنها را بخواند، در يكى از اين مراسم ، دختر خانمى كه براى مجلس عقد آمده بود، امام به او فرمود: (( شما مرا وكيل كنيد تا شما را به ازدواج اين مرد درآورم )) .

دختر در جواب امام عرض كرد: (( من شما را در دنيا وكيل مى كنم به شرط اينكه شما در آخرت از من شفاعت كنيد )) .

امام پس از اندكى درنگ ، فرمود: (( معلوم نيست كه من در آخرت شفاعت كنم ولى اگر خدا اجازه شفاعت داد از تو شفاعت مى كنم ! )) .

198 - پاداش صبر و شكر كسى كه فرزندش مرده

به نقل مشهور، پيامبر (ص ) از همسرانش ، تنها از خديجه شش فرزند داشت و يك فرزند هم از ماريه قبطيه (يكى ديگر از همسرانش ) فرزندان خديجه به ترتيب ذيل بودند.

1- قاسم

2- عبدالله (طاهر)

3- رقيه

4- ام كلثوم

5- زينب

6- فاطمه زهرا (ع ).

و از ماريه قبطيه يك فرزند به نام ابراهيم داشت كه يكسال و دوماه و 8 روز و يا يكسال و ششماه و چند روز بيشتر عمر نكرد.

آنچه در اينجا مورد تذكر است ، جريان فوت (( طاهر )) دومين پسر رسول خدا (ص ) است .

وقتى كه طاهر از دنيا رفت ، خديجه كبرى (س ) گريه مى كرد، پيامبر (ص ) او را از گريه كردن نهى فرمود:

خديجه عرض كرد: (( درست مى فرمائيد نبايد گريه كنم ، ولى چه كنم از فقدان او دلم آتش گرفته (جگرم مى سوزد) از اين رو مى گريم )) .

پيامبر (ص ) فرمود: (( آيا نمى خواهى كه در روز قيامت ، پسرت طاهر كنار بهشت بايستد وقتى تو را ديد، دستت را بگيرد و تو را به بهشت ببرد، كه پاكترين و خوشبوترين مكان است .

خديجه عرض كرد: (( براستى همين گونه است ؟! )) .

پيامبر (ص ) فرمود: خداوند متعال عزيزترين و بزرگ مقامتر از آن است كه ميوه دل بنده اش را بگيرد و آن بنده براى خدا صبر و شكر كند ولى خداوند او را عذاب نمايد )) .

199 - اسلام فيروز ديلمى

هنگامى كه رسول اكرم (ص ) براى شاهان و رؤ ساى كشورها نامه نوشت و آنها را دعوت به اسلام كرد يكى از آن نامه ها را براى كسرى (خسروپرويز) پادشاه ايران نوشت كه طبق نقل مشهور، وقتى نامه به او رسيد، گفت او

/ 274